سینما فاروس

سالن شماره: 2 ظرفیت: 340 سینما «فاروس» توسط مهدی روسی‌خان با عنوان تماشاخانه «بومر» در طبقه فوقانی مطبعه فاروس واقع در ابتدای خیابان لاله‌زار افتتاح شد. روسی خان که یکی از تکنسین‌های عکاسخانه عبدالله میرزا قاجار بود پس از میرزا ابراهیم خان صحاف‌باشی، سینما را در ایران رواج داد و در سال 1300 با تجهیز این مکان به دستگاه مولد برق، بادبزن، رستوران و بوفه، نام آن را به سینما «فاروس» تغییر داد. سینما فاروس، پس از روسی‌خان در اختیار میرزا اسماعیل قفقازی (ژرژ اسماعیلف)، حسابدار وزارت جنگ قرار گرفت. روسی‌خان دو دستگاه نمایش فیلم داشت که یکی را به میرزا اسماعیل قفقازی فروخت و دیگری را که مارک پاته داشت با سی تا چهل حلقه فیلم به امیرخان، صاحب مغازه آهن (که چندی هم مکانیسین خودش بود) فروخت. سینما، فاروس تا حدود سال‌های 1304 فعال بود.

شوکت حجت

شوکت حجت

شوکت حجت، متولد سال ۴۵ نزدیک به ۲۷ سال در حرفه صداپیشگی مشغول به کار بوده است. از سال ۶۳ وارد کار دوبله شد و از سال ۷۴ سرپرستی گفتار فیلم را هم به عهده گرفت. تحصیلاتش در زمینه روان شناسی بالینی است و تخصص اش در زمینه انیمیشن. خودش می گوید عاشق بازیگری بوده، ولی با توجه به شرایط زندگی، صداپیشگی را بیشتر مناسب می داند، چراکه در صداپیشگی کمتر تو را می شناسند و می توانی زندگی عادی خودت را داشته باشی!

نقش‌های مهم

نقش‌های شاخصی که او دوبله آن‌ها را بر عهده داشته:

سفرهای میتی کومان (سگارو)، دور دنیا در هشتاد روز (نیکو)، بچه‌های کوه تاراک (آلیس)

مجموعه تلویزیونی: جزیره گریز (نیپر)

در بخشی از مصاحبه اختصاصی با ایشان:

((وقتی برخی استادان صداپیشگی بتدریج از کنارمان عبور می کنند، متوجه می شوم گویی تنها صداست که می ماند و البته به نظر من، قبل از صدا تنها خوبی است که می ماند.))

عزت‌الله مقبلی

عزت‌الله مقبلی

زمینه فعالیت

تئاتر ، دوبله فیلم و سینما

تولد

۴ فروردین ۱۳۱۲
تهران

مرگ

۱۳ دی‌ ۱۳۶۷
پاریس / بیماری قلبی

ملیت

ایرانی

پیشه

دوبلور و بازیگر

سال‌های فعالیت

۱۳۳۵ تا ۱۳۶۷

همسر(ها)

محبوبه مقبلی

فرزندان

مریم مقبلی و امیر علی‌ مقبلی

صفحه در وب‌گاه IMDb

صفحه در وب‌گاه سوره

عزت‌الله مقبلی دوبلور و بازیگر سینما و تئاتر ایران بود.

زندگینامه

او در ۱۳۱۲ در تهران بدنیا آمد. کار هنری خود را از تئاتر شروع کرد. در سال ۱۳۳۵ به دوبله پرداخت.

در دوبله بجای الیور هاردی، لویی دوفونس و والتر برنان حرف می‌زد. از نقش‌های برجسته او در کار دوبله حرف‌زدن بجای والتر هوستون در فیلم گنج‌های سیرا مادره است.

عزت الله مقبلی سالهای طولانی در برنامه رادیویی صبح جمعه با شما هنرنمایی کرد. مقبلی در سال ۱۳۶۷ در سن ۵۶ سالگی در پاریس بعلت بیماری قلبی درگذشت. همسر ایشان محبوبه مقبلی و فرزندش مریم مقبلی به بازیگری اشتغال دارند.

فیلمهای عمده

  • ۱۳۶۷ – هی جو (که بعلت فوت نابهنگامش مرحوم ایرج ناظریان بجای ایشان صحبت کرد).

  • ۱۳۶۷ – آخرین لحظه

  • ۱۳۶۷ – شاخه‌های بید

  • ۱۳۶۶ – سایه‌های غم

  • ۱۳۶۶ – خبر چین

  • ۱۳۶۱ – سفیر

  • ۱۳۵۶ – تازه عروس

  • ۱۳۵۶ – فری دست قشنگه

  • ۱۳۵۵ – مادر جونم عاشق شده

  • ۱۳۵۱ – مطرب

  • ۱۳۵۱ – خر دجال

  • ۱۳۵۰ – ایوب

  • ۱۳۴۹ – سوگلی

  • ۱۳۴۹ – آفتاب مهتاب

  • ۱۳۴۶ – هفت شهر عشق

  • ۱۳۴۶ – میلیونرهای گرسنه

  • ۱۳۴۶ – دروازه تقدیر

  • ۱۳۴۵ – هاشم خان

  • ۱۳۴۵ – پروفسور نخاله (همچنینی بعنوان کارگردان / سناریست وتهیه کننده)

  • ۱۳۴۵ – آقا موچول

  • ۱۳۴۴ – مرخصی اجباری

  • ۱۳۴۴ – شیطون بلا

  • ۱۳۴۴ – شانس بزرگ

  • ۱۳۴۳ – کمینگاه شیطان

  • ۱۳۴۳ – دختران با معرفت

  • ۱۳۴۱ – زن دشمن خطرناکیست

  • ۱۳۴۱ – گربه وحشی

  • ۱۳۴۰ – صد کیلو داماد

  • ۱۳۴۰ – خانم عوضی گرفتی

  • ؟؟۱۳ – پاتو از گلیمت درازتر نکن

  • ۱۳۳۵ – طلسم شیطان

دوبلور در فیلمهای ایرانی

  • جعفر والی و جهانگیر فروهر (مجموعه هزاردستان ساخته علی حاتمی)

  • تمامی فیلمهای همایون کمدین دهه ۴۰و ۵۰

  • خسرو دستگیر (گل مریم ۱۳۶۶)

  • حسین ملکی (ترن ۱۳۶۷)

  • سعید امیرسلیمانی (کفش‌های میرزا نوروز ۱۳۶۴)

و…

علیرضا باشکندی

بیوگرافی علیرضا باشکندی

تولد: 1346، انزلی. شروع حرفه ای دوبله: 1369.
به نام خدا
آذر ماه 1369 پس از تست صدا در سازمان صدا و سیما پذیرفته شدم و برای فراگیری هر چه بیشتر تلاش نمودم و در این راستا از تجارب همکاران محترم بهره ها بردم و بدون اینکه بدانند چیزها به من آموختند اما مدیران دوبلاژی هم در این میان بودند که سهم بیشتری در آموختن این خرفه به من داشتند مانند خانم رعقت هاشم پور ،آقای ایرج رضایی و آقای بهرام زند.

جهت آشنایی بیشتر مخاطبان که عموماَ صدای گویندگان را در سریالها می شناسند چند فیلم را که در آنها گویندگی کرده ام ، نام می برم:

-مجموعه "قصه های جزیره" به مدیریت خانم "رعفت هاشم پور" که در آن به جای شخصیت "جاسپر دیل" حرف می زدم و تیتراژ را هم می گفتم

- سریال "رودخانه برفی" که به جای "لوک مک گرگور" گویندگی کردم

- سریال "افسانه شجاعان" به جای "لین چوخون"

- سریال "جومونگ" به جای "جومونگ" و...

- این اواخر هم در مجموعه "بشارت منجی" به جای "حضرت مسیح(ع)" گویندگی کرده ام .

- از سال 1384 مدیریت دوبلاژ را با دوبله مجموعه انیمیشن"اسباب بازیهای خطرناک" آغاز کردم و از آن به بعد دوبله بسیاری از فیلمهای سینمائی و سریال ها را برعهده داشته ام که آخرین آنها سریال تلویزیونی "افسانه جومونگ" است.

- از جمله کارهایی که هم مدیریت دوبله آن را برعهده داشتم و هم درآن گویندگی کرده ام ،دوبله مجدد فیلم های "بروسلی" است که از وجود اساتیدم بهره برده و به جای شخصیت "بروسلی" صحبت کردم که خوشبختانه مورد توجه مخاطبین قرار گرفت.

البته لازم است بگویم که قبل از ورود به این عرصه از هنر، سالهل در "انجمن خوشنویسان" مشغول به تحصیل هنر خوشنویسی بودم و بعدها همچنان در آن انجمن مشغول به تدریس بودم و در بهار سال 1380 نیز نمایشگاهی برپا نمودم که به لطف پروردگار مورد توجه قرار گرفت ،اما متأسفانه به دلیل تداخل کاری آن انجمن را رها کرده و تمام وقت و نیرویم را صرف هنر گویندگی نمودم.

در ضمن بسیار سرافرازم که در زمره خوشنویسان جهان اسلام می باشم و در نگارش "قرآن مجید" در یک روز شرکت نموده و از کاتبان وحی شناخته شدم.

متری شیش و نیم

خلاصه فیلم

صمد با بازی پیمان معادی یک مأمور کارکشته نیروی انتظامی است که به همراه گروهی از همکارانش به دنبال عوامل و نفرات کلیدی تولید و پخش مواد مخدر در ایران است. او در پی این ماجرا مدام با نام فردی به اسم ناصر خاکزاد با بازی نوید محمدزاده برمی‌خورد که کسی او را تاکنون ندیده است و همه مدعی هستند که مواد یا محموله‌های مواد مخدر خود را از او گرفته‌اند. او سرانجام به سرنخ‌هایی از ناصر خاکزاد دست پیدا می‌کند و سرانجام به او می‌رسد.

پیمان معادی در فیلم متری شیش و نیم

پیمان معادی در فیلم متری شیش و نیم

نقد فیلم

دومین فیلم بلند سعید روستایی، کارگردان جوان و بااستعداد کشورمان گرچه موفقیت فیلم قبلی را در جشنواره فجر نداشت اما همچنان در گیشه موفق بود. متری شیش و نیم نشان می‌دهد که سعید روستایی فیلمسازی دغدغه‌مند است و بر اساس کشش‌های احساسی خود فیلم می‌سازد. در این فیلم هم فاکتور فقر و مواد مخدر همچون فیلم ابد و یک روز به چشم می‌خورد و فیلمساز وجوه دیگری از آسیب‌های اجتماعی پیرامون آن را به نمایش می‌گذارد. متری شیش و نیم آغازی درخشان و به‌یادماندنی دارد. یک تعقیب و گریز به‌ظاهر ساده و البته به‌دوراز خلاقیت سینمایی قابل توجه که سرانجامی بسیار جذاب دارد. همچنین فیلم در ادامه فضای خود را با سکانس‌هایی بسیار دشوار و مملو از هنروران اغلب معتاد و بیمار پیش می‌برد که نشان از توان بالای تیم تولید و کارگردانی در مدیریت این پروژه سخت است.

نوید محمدزاده در فیلم متری شیش و نیم

نوید محمدزاده در فیلم متری شیش و نیم

متری شیش و نیم مسیر جذابی را تا زمان دستگیری ناصر خاکزاد پیش می‌برد و از آن پس گویی در معرفی یک شخصیت منفی دوست‌داشتنی از نفس می‌افتد و شاهد بارقه‌هایی غیرواقعی و پس‌زننده در فیلم هستیم. حتی در جایی که ناصر در خلوت خود امکان فرار پیدا می‌کند اما فیلمساز از ایجاد منطقی حقیقی برای گیرکردن او ناتوان است و آخرین فرصت فیلم برای تبدیل‌شدن به یک تریلر جذاب و درگیرانه را از دست می‌دهد. غالب کمبود‌های فیلم ریشه در فیلمنامه دارد. صمد و ناصر دو شخصیت اصلی این فیلم هستند که شاید در مقایسه با پلیس‌ها یا خلاف‌کاران تیپیکال تلویزیون وجوه مطلوب‌تری داشته باشند اما از مناظری دیگر ضعف‌هایی جدی دارند. صمد یک مأمور توانمند با بازو‌های اجرایی خوبی است که در عملیات به او کمک می‌کنند. بنابراین باید برای او آسان باشد که با تحت‌فشار قرار دادن افراد از آن‌ها اطلاعات بیرون بکشد اما اینگونه نیست. صمد تقریباً همه را تهدید می‌کند. چندان زمان زیادی برای مطالعه متون روانشناسی لازم نیست تا دریابیم شخصیت در وضعیت قدرت و برتری تهدید نمی‌کند. حالا پلیسی داریم که انتظار‌ها را در دقایق ابتدایی فیلم بالا برده و در سکانس‌های بعد از رئیس مافیا تا نامزد و زیردستش و حتی یک بچه ۱۰ ساله و همکار پلیسش را ده‌ها بار به‌نحوی زننده تهدید می‌کند. تهدید‌هایی مانند بیچارت می‌کنم؛ روزگارتو سیاه می‌کنم؛ یه کاری می‌کنم خواب عروسی ببینی یا … به حد زیادی سطح فیلم و به‌ویژه بازی پیمان معادی را پایین می‌آورد. در سوی دیگر یک شخصیت منفی داریم که نه ترسناک است، نه کاریزما دارد نه در یاد می‌ماند. یک بَدمَن افسرده که افسردگی‌اش را مانند زنان تازه وضع‌حمل کرده با اشک و ناله به نمایش می‌گذارد. ناصر خاکزاد در چندین سکانس طولانی مانند ابر بهار گریه می‌کند و این باعث می‌شود که مخاطب فراموش کند این مرد یکی از اصلی‌ترین قاچاقچیان شیشه در تهران یا شاید ایران است، نه نوید محمدزاده دوست‌داشتنی که خوشمان می‌آید اشک بریزد و ما نیز لذت ببریم. ما در متری شیش و نیم با چندین شخصیت ریز و درشت مواجهیم که خب هیچ‌یک تماماً سیاه یا سفید نیستند؛ همه وجوه تاریک و روشنی در وجودشان هست که در طول فیلم به‌روشنی پیداست. تا اینجا همه چی عالی است. مسئله از جایی آغاز می‌شود که فیلمساز بیش از اندازه به این وجود متضاد تأکید می‌کند و به‌نوعی مخاطب را با اصرار خود مبنی بر ریشه‌های خلاف یا گناه در وضعیت اجتماعی کشور آزار می‌دهد. به‌عنوان مثال چندین سکانس این فیلم مربوط به احساس مسئولیت ناصر خاکزاد به بچه‌ها یا کودکان و تأثیر فساد جامعه بر آن‌ها اختصاص داده می‌شود. در بسیاری از این لحظه‌ها توجه ناصر به این مقوله هیچ منطقی ندارد و صرفاً نشانگر موضع فیلمساز است.

سعید روستایی و فرهاد اصلانی در پشت صحنه فیلم متری شیش و نیم

سعید روستایی و فرهاد اصلانی در پشت صحنه فیلم متری شیش و نیم

کارگردانی متری شیش و نیم اما به اندازه فیلمنامه پر خطا نیست. سعید روستایی لحظه‌های بسیار جذابی از توده‌های فساد و خلاف در سطح شهر به نمایش می‌گذارد و خیلی خوب از ابزارش استفاده کرده است. در سکانی که نیروی علمیاتی به یکی از محله‌های خاک‌سفید‌مانند حمله می‌کند استفاده بسیار خوبی از لوکیشن و صحنه شده است تا آدم‌ها مانند تکه‌های گوشت از چرخ‌گوشت بیرون بریزند؛ اما این نگاه سینمایی و جذاب به چند سکانس ابتدایی خلاصه می‌شود. روستایی در سکانس‌های داخلی و داخل خودرو با نهایت شتاب‌زدگی – یا بی‌توجهی – به چند پلان ساده و بی‌دغدغه اکتفا و فیلمش را در دیالوگ‌های بدون ‌کشش قصه رها می‌کند. تمرکز بیش از اندازه روستایی به جریان اصلی فیلم تا حدی است که در سکانسی که ناصر خاکزاد می‌توانست فرار کند به این توجه نمی‌شود که یک خودروی چندمیلیاردی با راننده در مقابل یک آشپزخانه شیشه توجه یک دوجین پلیس را جلب نمی‌کند! یا برادر ناصر صدای انفجار آشپزخانه و افتادن منبع آب را نشنید و صرفاً با خواست کارگردان از او دور شد. سعید روستایی فیلمسازی دغدغه‌مند و متمرکز است. او در همین دو فیلم سینمایی نشان داده است که می‌داند به چه سینمایی علاقه دارد و به دنبال چه موضوعاتی است. این مقوله در فیلمسازی بسیار اهمیت دارد و از او کارگردانی فکور و با برنامه ساخته است. اما شاید او در نگارش فیلم‌نامه‌هایش باید از حضور و همفکری مشاورانی هم بهره ببرد که کاستی‌های قصه را به او گوشزد کنند و اجازه ندهند که دچار تکرار یا هجو شود. این موضوع در دنیا کاملاً مرسوم است و بزرگترین فیلمسازان دنیا از آن بهره می‌برند. بی‌تردید آینده برای روستایی روشن خواهد بود اگر مسیر صحیح فیلمسازی‌اش را با طعم و رنگ همفکری با دوستان و مشاورانی هم‌راستا همراه کند.

متری شیش و نیم

متری شیش و نیم

عوامل فیلم

نویسنده و کارگردان: سعید روستایی

تهیه‌کننده: سید جمال ساداتیان

بازیگران پیمان معادی، نوید محمدزاده، پریناز ایزدیار و فرهاد اصلانی

موسیقی: پیمان یزدانیان

مدیر فیلمبرداری: هومن بهمنش

تدوین: بهرام دهقانی

شرکتتولید: بشرا فیلم

پخش‌کننده: خانه فیلم

چهره پرداز: ایمان امیدواری

طراح صحنه: محسن نصراللهی

طراح لباس: غزاله معتمد

صداگذاری: امیرحسین قاسمی

مدت زمان: ۱۳۰ دقیقه

فهرستهای سینما ایران

فهرست فیلم های ساخته شده سینمای ایران

فهرست فیلم های سینمای ایران بر اساس حرف الفبا

فهرست فیلم‌های تاریخ سینمای ایران دهه 60

فهرست فیلم‌های تاریخ سینمای ایران دهه 70

فهرست فیلم‌های تاریخ سینمای ایران دهه 80

100 فیلم برتر تاریخ سینما

فهرست پرفروش‌ترین فیلم‌های تاریخ

1۰۰ فیلم برتر تاریخ سینما

برترین فیلم‌های سینمای ایران

پرفروش‌ترین فیلم‌های اکران اول تهران

لیست فیلم‌های با فروش بیش از یک میلیارد تومان

پرفروشترین و کم فروشترین فیلمهای سینمای ایران

پرفروش‌ترین فیلم‌های تاریخ سینمای ایران

فهرست فیلم‌های اکران‌نشده ایرانی

تیتراژهای تلویزیون

بهترین فیلمهای تاریخ با موضوع فرار از زندان

سینمای دفاع مقدس

بهترین فیلم‌های ایرانی بعد از انقلاب

جمشید مشایخی

فیلم های سینمای ایران

فهرست فیلم های ساخته شده سینمای ایران

فهرست فیلم های سینمای ایران بر اساس حرف الفبا

1397 ، 1396 ، 1395 ، 1394 ، 1393 ، 1392 ، 1391 ، 1390

1389 ، 1388 ، 1387 ، 1386 ، 1385 ، 1384 ، 1383 ، 1382 ، 1381 ، 1380

1379 ، 1378 ، 1377 ، 1376 ، 1375 ، 1374 ، 1373 ، 1372 ، 1371 ، 1370

1369 ، 1368 ، 1367 ، 1366 ، 1365 ، 1364 ، 1363 ، 1362 ، 1361 ، 1360

1359 ، 1358 ، 1357 ، 1356 ، 1355 ، 1354 ، 1353 ، 1352 ، 1351 ، 1350

1349 ، 1348 ، 1347 ، 1346 ، 1345 ، 1344 ، 1343 ، 1342 ، 1341 ، 1340

1339 ، 1338 ، 1337 ، 1336 ، 1335 ، 1334 ، 1333 ، 1332 ، 1331 ، 1330

1329 ، 1328 ، 1327

1316 ، 1315 ، 1313 ، 1312 ، 1310

1309 ، ۰

1399 ، 1398 ،

كيانوش عياری

عَیّاری، کیانوش‌ (اهواز ۱۳۳۰ش)

عَيّاري، کيانوش‌

کارگردان سینمای ایران. از‌ ۱۳۴۹ش به‌ سینمای‌ آزاد واحد اهواز پیوست و ساختن ‌فیلم‌های‌ هشت‌میلی‌متری‌ را آغاز کرد. در طی شش‌سال‌ پانزده‌ فیلم‌ کوتاه‌ ساخت‌، که‌ تعدادی‌ از آن‌ها در جشنواره‌های‌ داخلی‌ و خارجی‌ موفقیت‌هایی ‌کسب‌ کردند. در ۱۳۶۵، در‌حالی‌که هنوز روحیه‌ای آماتوری بر گروه تولید فیلمش حاکم بود، نخستین فیلم بلند خود تنورۀ دیو را ساخت و در فیلم‌های‌ بعدی‌اش‌ کوشید هم‌ از ابتذال‌ فیلمفارسی و هم‌ از سینمای ‌روشنفکرانه، با مخاطبان اندک خود، دور باشد. به ‌سینمای پرتحرک‌ تمایل‌ دارد و در فیلم‌هایش‌ به‌جنجال‌ها و مقاطع‌ بحرانیِ ‌زندگیِ‌ انسان‌ها می‌پردازد. زندگی‌ انسان‌ها در فیلم‌هایش همراه با تلخی‌ و بدبینی‌ است‌ که‌ لزوماً به شکست نمی‌انجامد. به‌جز تنورۀ‌ دیو، فیلم‌های‌ شبح‌ کژدم‌ (۱۳۶۵)، آن ‌سوی‌ آتش (۱۳۶۶)، روز باشکوه (۱۳۶۸)، آبادانی‌ها (۱۳۷۱)، بودن‌ یا نبودن‌ (۱۳۷۸)، و حتی‌ دو نیمۀ ‌سیب (۱۳۷۱)، شاخ‌ گاو (۱۳۷۴) و مجموعۀ تلویزیونی هزاران چشم (۱۳۸۲) نیز چنین ‌درون‌مایه‌ای‌ دارند. آخرین مجموعۀ تلویزیونی وی با نام روزگار قریب (۱۳۸۷) از آثار فاخر این هنرمند به شمار می‌‌آید.

کیکاووس یاکیده

من در بهمن 1347 در تهران به دنیا آمدم . در واقع 38 سال است که کیکاووس یاکیده هستم.
- چگونه فهمیدید صدای شاخصی دارید و چگونه وارد دوبله شدید؟
آن موقع تئاتر کار می کردم . به خاطر صدای خاصی که داشتم خیلی ها به من می گفتند صدای تو برای گویندگی دوبلاژ خیلی مناسب است ...برو تست بده... موفق می شی...من هم رفتم سازمان صدا وسیما و تست گویندگی دادم ،آن موقع تست به این صورت بود که متون مختلفی را پشت میکروفون می خواندی و بعد چند نفر از گویندگان قدیمی و پیشکسوت آن را گوش می دادند و انتخاب می کردند.و بالاخره... در یک روز برفی من دوبلور شدم..

- دوبله را هنر می بینید یا فن؟

هم هنر و هم فن چون من این دو را جدا از هم نمی بینم . هیچ هنری را پیدا نمی کنید که با فن و تکنیک همراه نباشد . مثل موسیقی و شعر ...در واقع هنر پیروی از یکسری قواعد تخصصی یعلاوه حالات خاص شماست که در گستره روحتان پرسه می زند که البته در نوع خود منحصر به فرد است.با فراگیری فن هر هنر، زمینه ای را برای رشد آنچه را که ناآگاهانه است فراهم کرده ایم و آن همان الهام است.گویندگی هم مثل نقاشی است ، تا زمانیکه فنون نقاشی را به کار نبرید، اثری هنری خلق نمی شود یا نوازندگی ...نوازنده ای که نت ها را می زند در حقیقت کاری کاملا تکراری و ریاضی انجام می دهد ولی از آن لحظه ای که پنجه او چیزی به آن نوا اضافه می کند که خاص آن نوازنده است واز جایی شروع می شود که هیچکس اطلاع کاملی از آن ندارد و می شود همان"سویدای* دل" و آنگاه هنر اتفاق می افتد.گویندگی دوبلاژ هم همینطوراست یک بخشی از آن تکنیک است بعلاوه آنچه که از جایی ریشه در باورها و گذشتگان ،نگاه در آینده و بسیاری عوامل دیگر و قدرتمون در تجزیه رلی که می خواهیم بگوییم نشأت میگیرد و این به ظاهر ساده است ولی در حقیقت بسیار پیچیده .شاید بعضی فکر کنند که گویندگی یعنی قسمتی که ما دیالوگ را ادا می کنیم فقط همین ، پس زیاد کار سختی نیست چون واژه ها قدرت این را دارند که عاری از هرگونه رنگی خود تفسیرکننده خود باشند ولی گویندگی دوبله مثل ادای دیالوگ در نمایش است .نمایش سکوتی است که یکسری دیالوگ آن را می شکند گویندگی نیز از این قانون پیروی می کند .دیالوگ هارا می گوییم تا آنچه که گفته نمی شود القا شود چون... آدم ها حرف می زنند که رازهایشان را نگویند و چهره واقعی خود را پنهان کنند...در حقیقت هر کدام مثل کودکی که سعی می کند خطایی را که برای دیگران کاملا آشکار است پنهان کند، رفتار کنند و آهنگ این پنهان کاری مثل بازی خط کش و میز(دورتر ، نزدیکتر) است که شنونده و بیننده را به چیزی راهنمایی می کند که قرار است او کشفش کند.

ما برای گویندگی به جای یک شخصیت لازم است اطلاعات زیادی از او بدانیم که از مهمترین آنها مذهب،میزان وابستگی او به مذهب،ملیت ،طبقه اجتماعی،جنسیت،موقعیت کلی اش و بسیاری چیزهای دیگر شاید حتی تا اینجا که او بچه چندم خانواده است و در چه خانواده ای رشد کرده و با چه فرهنگی و تا چه حد به این خانواده وابسته است و تمام این قطعات کوچک در کنار هم نت موسیقیی را تشکیل می دهند که گوینده باید آن را بنویسد وبنوازد ، ضمن اینکه زبان مردم خویش را روی آن پیاده می کند .این اتفاق خیلی بزرگی است چون گویندگان جدا ازارتباطی که بین مردم سرزمینشان با سایر مردم دنیا و فرهنگ های خاصشان ایجاد می کنند، به نوعی پاسداران زبان مادری اند و به عقیده من دشمنی با دوبله ، دشمنی با زبان مادری است. وممکن است بعضی ها بگویند ضعف دارد...چنین وچنان است ولی با وجود تمام ضعف هایش پسندیده است ومن هیچوقت اگر پسرم ایلیا غلط حرف بزند نمی گویم از این به بعد باید اسپانیایی حرف بزنی!!!

- آیا اولین جمله ای را که گفتید به خاطر دارید؟

بله در فیلم "طریق القدس" (راه قدس) به جای یک سرباز رومی گفتم :"قربان این مرد اظهار می کنه فرمانده بزرگیه!"

- بعد از شنیدنش چه احساسی داشتید؟

(می خندد) ...نه خوشم نیومد ...

- شاخص ترین و به یادماندنی ترین کارهاتون برای خودتون رو نام ببرید؟

زیاد حضور ذهن ندارم چون خیلی فیلم کار کردم اما خودم سریال "مظنونین" (مدیردوبلاژآقای قنبری) را خیلی دوست داشتم و همچنین مجموعه" لذت نقاشی" که با آن زندگی کرده ام .سریال "کمیسر و رکس" رو هم دوست داشتم و همینطور سریال "شهر مرزی".ضمنا کارتون "بابا لنگ دراز" هم برایم بسیار خاطره انگیز بود.الان هم سریال "کاپیتان" که در حال پخش است.

- آیا جملات تیزرهایی رو که می گید خودتون انتخاب می کنید؟

نه معمولا این کار رو خود صاحبان کار انجام می دهند اما خیلی موقع ها شده که تغییراتی در نوشته ها بدم .بعضی متنها خوبن وجای بازی کلامی به گوینده می دهند درنتیجه بیان کردنشون هم راحت و روان و دلنشین می شود.

- غیر از دوبله چه کار یا کارهای دیگری انجام می دهید؟

مجسمه سازی می کنم ،شعر می نویسم ، بازیگری ، چند تا هم داستان کوتاه و فیلمنامه دارم و یک زمانی هم نقاشی می کردم اما از وقتی مجسمه سازی را شروع کردم دیگه دست به قلم نبردم .مجسمه سازی برای من زندگی است . خیلی دوستش دارم... البته من در تمام این کارها دنبال خودم می گردم.

- چه شد که وارد عرصه بازیگری شدید؟

تئاتر در من ریشه ای دیرینه دارد و برمی گردد به سالهای دبستان،آن سالها نمایشنامه ای در مدرسه مان اجرا شد من آن را کاملا حفظ کردم و بعد خودم به همراه دوستانم آن را در پیاده روی محل اجرا کردم و از آن به بعد هم قصه هایی را که می خواندم با دوستانم به نمایش درمی آوردم آنهم در پیاده رو جلوی خانه مان.در سالهای کودکی ام چیزی جذاب در تئاتر حس می کردم ،چیزی که تا اینجا مرا به دنبال خود کشیده است.و آن چیز شاید این باشد... امکان تجربه چیزی که مال خودت نیست ...و فکر می کنم جذابیت دوبله هم برای من همین است.

- چند تا از کارهای تئاترتون رو نام ببرید.

روزهای زرد ، پابلو نرودا، تیغ کهنه ، اوراق شناسایی ، در رستوران ، نکراسوف، همه پسران من،ریچارد سوم و کارهای دیگر که کار "پابلو نرودا"بیش از همه آنها به تئاتری که در ذهن من است نزدیک شد و من واقعا با آن زندگی کردم.

- فیلم های سینمایی یا سریالهایی رو که کار کردید نام ببرید.

فیلم های سینمائی "زن زیادی" و" آتش بس" و سینمائی تلویزیونی "قائم مقام" در نقش "محمد شاه" و سریال "کریم خان" در نقش "آقا محمد خان قاجار" واین دو را بیشتر به دلیل اینکه خیلی به تئاتر نزدیک بودند بازی کردم و همینطور سریال "هوای تازه".

- تا به حال به عنوان مدیر دوبله فعالیت کردید؟

بله .7،6 سال پیش.اما بنا به توصیه آقای افشاریه این کار را ادامه ندادم چون به گفته ایشان روند فراگیری مرا به تعویق میانداخت و جلوی رشد گویندگی مرا میگرفت ... من هم چون بسیار به ایشان علاقه مندم و معتقدم به جوانان و آینده آنها توجه خاصی دارند ،پذیرفتم.ولی این اواخر"رژه پنگوئن ها" را مدیریت کردم چون خودم تنها گوینده آن بودم و صحبت های کارگردان این فیلم را دوبله می کردم .

- چی شد که فهمیدید می توانید شعر بگویید؟

شاید مثل بهار که جوانه ها شروع به سر زدن می کنند .اول درخت یه آبله مرغون میگیره و هنوز نمی دونه چه اتفاقی افتاده .درد میکشه و اینا رشد میکنن و خورشید رو تجربه میکنن و بالاخره....یه روز بهاری که از خونه بیرون میآیین میبینین تمام درختان لباسهای تازه آهارخورده شون رو تنشون کردن و میپرسین چطور در یک شب این اتفاق افتاد!!؟؟...در حقیفت در یک شب اتفاق نیافتاده.... شعر گفتن من هم یکدفعه نبود ،سالها بود که می نوشتم بدون هیچ منظوری ،تا اینکه...من به کلاس زبان میرفتم و ما هر جلسه باید یک قصه را به انگلیسی تعریف می کردیم و من هرشب یک قصه برای فردا آماده میکردم اما یک شب تنبلی کردم و قصه ای حاضر نکردم و فردایش سرکلاس گفتم من امروز قصه ندارم یکی از شعرهای خودم را برایتان می خوانم...من ترجمه خودم از آن شعر را بیان کردم.معلمم از آن شعر بسیار خوشش آمدو آن را دقیق تر برایم ترجمه کرد .او گفت جایی در آمریکا هست که شعرا نوشته هایشان را می فرستند و در مسابقه ای شرکت می کنند و جایزه می برند می خواهی شعرت را برایشان بفرستم؟؟...من قبول کردم...ما منتظر ایمیل آنها بودیم ولی هیچ خبری نشد...تا اینکه چند مدت بعد نامه رسمی و دعوت نامه ای از جانب آنها برایم رسید و معلوم شد که شعر من یکی از مقام های نخست را کسب کرده است . باز شعری فرستادم و جزو بهترین های 2004 شدم و بعد جزو بهترین های 2006 و نامه های زیادی برایم آمد و در این گیر و دار دوستانم گفتند چرا نوشته هایی که انقدر مورد توجه قرار گرفته اند را چاپ نمی کنی و خودشان نوشته ها را بردند و به انتخاب خودشان چاپ کردند و من در چاپ آن هیچ دخالتی نداشتم (می خندد).الان هم مجموعه ای در ارشاد دارم با نام "کولی،پیراهن تنگ یک خواب بلند" که در انتظار مجوز چاپ است.

- چه کاری را به گویندگی ترجیح می دهید؟

مجسمه سازی...

-زندگی یک هنرمند را چگونه می بینید؟

کسی که به واسطه هنرش مرود توجه مردم است از خود گذشتگی هایی در این راه نشان می دهد و خیلی موقع ها زندگی هنریش را به زندگی شخصی ا ش ترجیح می دهد و سرخوشی ها و لحظات درخشانی را که می تواند برای خودش و خانواده اش فراهم کند با لبخند و شادی مردم معاوضه می کند.

- یک خاطره برایمان بگویید.

فیلم "جایی که کبوتران میمیرند" را با خانم "فهیمه راستگار" کار میکردم.هنوز مدت زیادی از ورود من به دوبله نگذشته بود و من هنوز آمادگی گفتن رل های اصلی را نداشتم ،در شرایط خاصی خانم راستگار رل اصلی این فیلم را که پسری بود ، جلوی من گذاشتند بدون هیچ قرار قبلی. این فیلم یک صحنه بسیارعاطفی داشت که مرا بسیار تحت تأثیر قرار داد . پسر که رلش را من گویندگی میکردم ، فکر میکرد که پدرش ،پدربزرگ را دوست ندارد اما در بیمارستان که پدربزرگ در آن بستری بود ،پی برد که پدر عاشقانه پدربزرگ را دوست دارد ، مثل یک مرد و این صحنه ای بود که پدر به آرامی صورت پدربزرگ را اصلاح میکردو پسر از لای در این صحنه را میبیند .انقدر بغض کرده بودم که نمی توانستم حرف بزنم ،نمی دانستم چه کنم ،آخر با بغض که نمی توان گویندگی کرد، ناگهان... برق رفت و من فرصت پیدا کردم در گوشه ای بغض فروخورده ام را بشکنم و سیر گریه کنم و من به طرز وصف ناپذیری سبک و سرخوش شدم و این که می گویند آدم به گویندگی معتاد میشود برای من اتفاق افتاد واعتیاد من به گویندگی از آن لحظه شروع شد.شعف و شوق عجیبی داشتم ،غمگین بودم ،شاد بودم ،پرواز میگردم.

- توضیحی در مورد سایتتون میدین؟

این سایت کاملا تخصصی است و من بیشتر جهت ارتباط با افرادی که از خارج از کشور درزمینه های هنری و ادبی با من ارتباط دارند این سایت را راه اندازی کرده ام به همین دلیل هم به زبان انگلیسی است و من جهت همکاری با آنها باید این اطلاعات را ارائه دهم و هدف از طراحی این سایت نیز همین بوده.

است. www.keikavoos.comآدرس این سایت هم

مریم شیرزاد

بیوگرافی مریم شیرزاد

تولد: 1338، تهران. شروع حرفه ای دوبله : 1359. سایرفعالیتها : رادیواز1348تا1359 دربرنامه کودک. سریال : سالهای دورازخانه( اوشین) ، قصه های جزیره ( سارا). کارتون : آن شرلی ( آن شرلی) ، جزیره ناشناخته ( سرندیپیتی). فیلم : افعی ( بهاره رهنما) ، بیگانه ( لورتا یانگ) ، فرشتگان آلوده صورت ( آن شریدان) ، ونسان و من (ژو) ، داگویل ( نیکول کیدمن) .

منوچهر زنده دل

بیوگرافی منوچهر زنده دل

تولد : 1351، تهران. تحصیلات : لیسانس مترجمی زبان انگلیسی. شروع حرفه ای دوبله : مراجعه 1373و شروع 1378. اولین نقش شاخص‌: سریال پزشک حیوانات. سایرفعالیتها : رادیو فرهنگ از1376 تا 1380. سریال : روشنترازخاموشی ( حسین یاری) . فیلم : هشت میلی متری ( خواکیم فونیکس) ، مرد فیل نما ( آنتونی هاپکینز) و سریال حلالم کن(سریال ترکی پخش شده از شبکه۳)(جای شخصیت مراد :مرشد آقا باغ).

منوچهر والی زاده

بیوگرافی منوچهر والی زاده

تولد : 1319 ، تهران . شروع حرفه ای دوبله : 1338 ، سایرفعالیتها : بازی درسینما از1340 و بازی درتلویزیون از1348.گوینده بسیاری ازنقشهای اول مانند جان کاساوتیس ، رایان اونیل ، رابرت کنراد ، تونی کرتیس ، جان تراولتا ، رابرت دنیرو، بیل مورای ، جیم کری و... . فیلم : قاتلین ( جان کاساوتیس) ، پالپ فیکشن ( جان تراولتا ) ، چه کسی گرینچ را دزدید ( جیم کری) ، دو دقیقه مهلت ( جان کاساوتیس) ، پدرخوانده 2 ( رابرت دنیرو) ، شکارچی گوزن ( رابرت دنیرو/ دوبله دوم ) ، مسیرسبز( تام هنکس) ، گوشه گیران آلتونا ( رابرت واگنر) ، شجاع دل ( راوی) . سریال : انتقام ( کارل هیلتن ) ، تجارت مرگ ( نقش اصلی) ، دهکده کوچک ( آلک) و... . کارتون : لوک خوش شانس( لوک ) ، عصرحجر( بارنی) ، شارلوت ( خوک ) ، صد و یک سگ خالدار ، انیمیشن داستان اسباب بازی های۳ به جای شخصیت وودی(تام هنکس) و سریال افسانه دونگی به عنوان امپراطور(جی جین هی).

مهدی آژیر

مهدی آژیر

مهدی آژیر

مهدی آژیر (زادهٔ ۱۳۲۱ در تهران- درگذشتهٔ ۱۳۶۶) دوبلور و مدیر دوبلاژ ایرانی بود.او فعالیت در دوبلاژ را در سالهای نخستین دهه ۴۰ آغاز کرد و به دلیل استعدادی که در امر تیپ سازی داشت خیلی زود به گوینده ای حرفه ای در دوبلاژ کارتون تبدیل شد. از شخصیتهایی که مهدی آژیر به جای آنها صحبت کرده می توان به تنسی تاکسیدو در کارتون ماجراهای تنسی تاکسیدو و چاملی، شیلا در کارتون سندباد و بانکو در کارتون ماجراهای گالیور اشاره کرد. او همچنین در چند فیلم و سریال گویندگی کرد.

مهدی آژیر در سال ۱۳۴۷ با ناهید شعشعانی که او نیز دوبلور بود ازدواج کرد و از او دارای دو فرزند به نامهای شیده و شیلا گردید که هر دو گویندگی هم کرده‌اند.

وى نیمه شب شانزدهم اسفند ۱۳۶۶ در خانه‌ى شخصى خود درگذشت.

ناصر طهماسب

بيوگرافي استاد ناصر طهماسب

تولد : 1318، تهران. شروع حرفه ای دوبله ازاوایل دهه 1340و مدیریت دوبلاژ ازاواخردهه 1340. گوینده نقشهای اول و مهارت درتقلید تیپها و لهجه های مختلف . گوینده نقشهای : هنری فاندا ( خوشه های خشم ، مرد عوضی و...) ، استیو مک کوئین ( حادثه توماس کراوان ، هفت دلاور) ، گری کوپر( وراکروز، ماجرای نیمروز/ دوبله دوم ، باغ شیطان ، گلوله آتش) ، ریچارد دریفوس ( دخترخداحافظی) ، لزلی هاوارد ( برباد رفته) ، پیترسلرز( پلنگ صورتی) ، جک نیکلسون ( محله چینی ها ، دیوانه ازقفس پرید، تلألو ، قول) ، ویلیام هولدن ( وقتی پاریس می جوشد) ، رژه هانن( اسلحه بزرگ) ، جین هاکمن ( مکالمه ، ماجرای پوزیدون،گلوله را گاز بگیر) ، فریتس وپر(کاباره) ، کوین اسپیسی ( هفت ، مظنونین همیشگی ، گلن گری گلن ، راس) ، سعید نیکپورو جهانگیرفروهر(سوته دلان). سریال : ارتش سری ( کسلر) ، دربرابر باد ( جاناتان گرت) ، بینوایان ( جان مالکوویچ) ، هزاردستان ( علی نصیریان ، اسماعیل محرابی ، اسماعیل محمدی ) ، و...کارتون : باگزبانی ، یوگی و دوستان ( یوگی).

با آن‌که کار او «حرف زدن» است اما کمتر پیش می‌آید که جایی حرف‌های خودش را بزند. آرام است و به سختی می‌شود او را وادار به صحبت کردن کرد. پاسخ‌هایش کوتاه است و جمله‌ها از چند کلمه فراتر نمی‌رود.

گفت‌وگو با ناصر طهماسب همیشه یکی از وسوسه‌های قدیمی‌ام بوده است. مردی که صدایش در گوشمان یادآور طلایی‌ترین سا‌ل‌های سینماست، از هارولدلوید بگیرید تا جک نیکلسون. صدایی رشک برانگیز که هر صاحب گوشی را به تحسین وا می‌دارد.

مهین بزرگی

مهین بزرگی

شادروان مهين بزرگی (با نام اصلی فاطمه ابوالقاسم تبریزی) در سال 1314 به دنیا آمد واز سال 1335 دوبله را بطور حرفه‌یی آغاز كرد .او كه از قدیمی ‌ترین گویندگان زن ایران به شمار می‌آید ، تیپ زنان با وقارو پیرزن‌ها را می‌گفت.تحصیلات خود را تا مقطع متوسطه ادامه داد. هنوز دوران دبیرستان را به پایان نرسانده بود که علی کسمایی او را برای حرف زدن به جای یکی از بازیگران فیلم «مشتی عشق» (اسماعیل کوشان 1330) دعوت کرد. شادروان بزرگی،دوبلورزنده‌یاد پروین سلیمانی بود. از دیگرفعالیت‌های مرحوم بزرگی به گویندگی حرفه‌یی در رادیو می‌توان اشاره كرد.صدای مهین بزرگی در تمام دهه چهل خورشیدی و پس از آن از رادیو و بیشتر در ساعت ده هر شب از برنامه «داستان شب» شنیده می‌شد.از ديگر فعاليت اين زنده ياد بزرگي مي توان به سریال معروف و طولانی «دور از خانه» (اوشین) که در دهه شصت خورشیدی از تلویزیون پخش شد اشاره کرد که به جای مادر بزرگ اوشین حرف زد. بزرگی، در سریال‌های خارجی چون: بازرس، خانم مارپل، درک، معلم جزیره، بینوایان، در برابر باد، رویای سبز به جای خانم‌های مسن این سریال‌ها و در کارتون‌های «سفرهای کمون، نیکو، دامبو و ماجراهای هاکلبری فین» به جای چند شخصیت کارتونی صحبت کرد.

مهین بزرگی از دوبلورهای پیشکسوت و از نسل اول گویندگان فیلم بود. او از سال 1335 وارد کار دوبله شد و تا پایان عمر این حرفه را عاشقانه دوست داشت. وی هیچ‌گاه ازدواج نکرد و هنگامی که درگذشت 74 ساله بود.

مهین بزرگی

مهدی ایوانف

مهدی ایوانف

مهدی ایوانف ملقب به روسی‌خان (مهر ۱۲۵۴-اسفند ۱۳۴۶) یکی از تکنیسین‌های عکاس‌خانه عبداله‌میرزای قاجار بود که در تهران عکاس‌خانه و یکی از اولین سالن‌های نمایش فیلم را دایر کرده‌بود. روسی‌خان یکی از نخستین کسانی بود که به رواج هنر سینما در ایران پرداخت و شاید در این زمینه دارای مهم‌ترین نقش بود. او پس از میرزا ابراهیم خان عکاس‌باشی نخستین کسی محسوب می‌شود که در ایران فیلمبرداری کرده‌است. لقب روسی‌خان را محمد علی شاه قاجار به خاطر عکس‌هایی که ایوانف از نجبا و اشراف گرفته بود به او داد.
پس از انقلاب مشروطه روسی‌خان به فرانسه مهاجرت کرد و در سال ۱۳۴۶ درگذشت.

زندگی‌نامه
روسی‌خان مهر ماه ۱۲۵۴ خورشیدی از پدری انگلیسی و مادری از تاتارهای روس در تهران متولد شد. وی مدتی شاگرد عبدالله میرزا قاجاری بود که پس از درگذشت مظفرالدین شاه و آغاز سلطنت محمد علی شاه قاجار و کنار رفتن میرزا ابراهیم خان عکاسباشی به ریاست بخش عکاسی دارالفنون (در طبقهٔ فوقانی داروخانه شورین) و همچنین مقام عکاسباشی دربار دست یافته بود. ایوانف به دلیل عکسهایی که از نجبا و اشراف گرفت، از محمد علی شاه لقب روسی خان را دریافت داشت.
روسی‌خان شخصیت سیاسی بسیار مشکوکی داشت و چون آزادی‌خواه نبود با دربار و مرتجعان ارتباط برقرار کرده بود. یکی از نزدیکترین دوستانش، پالکونیک لیاخوف، فرماندهٔ قزاقان بود که معمولاً با صاحب منصبان و سرکرده‌های خود برای تماشای فیلم به سالن او میرفت. سالن نمایش فیلم او معروف به سالن فاروس میعادگاه اشراف و مرتجعان شده بود. اعضای سفارتخانه‌های انگلستان و روسیه در تهران، پس از سئانس‌های عادی، در این سالن حضور می‌یافتند و با پالکوفسکی (وزیر مختار روسیه) تا دو سه ساعت بعد از نیمه شب، فیلم تماشا میکردند و شامپانی مینوشیدند.
روسی خان در ۱۲۹۱ به فرانسه مهاجرت کرد و به خدمت همسر محمد علی شاه در آمد و تا زمان مرگش، در خدمت خاندان قاجار در سن کلو (حومه پاریس) بود. او در بیست و هشتم اسفند ۱۳۴۶ درگذشت.

عکاسی
ایوانف در ابتدا شاگرد عبدالله‌میرزای قاجار رئیس بخش عکاسی دارالفنون (در طبقهٔ فوقانی داروخانه شورین) عکاسباشی دربار بود. عکاسخانه مدرسهٔ مبارکه دارالفنون تا اوایل مشروطیت دایر بود و ایوانوف نیز در آن فعال بود. او به خاطر عکس‌هایی که از نجبا و اشراف گرفته بود از طرف محمدعلی‌شاه ملقب به روسی‌خان شد و به‌زودی توانست به کسب وکارش رونق بدهد.

روسی خان در سال ۱۳۲۶ق به روسیه رفت و در ادسا با شرکتی به نام بومر قرارداد بست که شیشه و کاغذ و مقوای عکاسی برایش بفرستند. در فروردین ۱۲۸۶ روسی خان عکاسخانه خود را افتتاح کرد و به همین منظور اعلانی مبنی بر گشایش عکاسخانهٔ مستقل خود به چاپ رسانید: «اعلان – سرکار روسی خان عکاس معروف بتازگی در اوایل خیابان علاءالدوله (روبروی خانه امیر نظام) عکاسخانه بطرز فرنگستان دائر کرده و اقسام عکسهای ممتاز اعلا در آنجا گرفته می‌شود.»
بسیاری از عکسهای رجال دوره مشروطیت کار روسی خان است. روسی‌خان از موقعیت خوبی برخوردار بود تا اینکه آزادیخواهان و مشروطه طلبان به پیروزی رسیدند. محمد علی شاه از ایران گریخت و ایران دچار اغتشاش شد. با اطلاعی که از موقعیت روسی خان داشتند، مغازه‌اش را تاراج کردند. ولی عکاسخانه او تا ۱۲۹۹ باقی ماند و توسط مصورالممالک اداره شد و بعد تعطیل شد.
یکی از خاطرات عکاسی روسی خان مطلبی است که حاجی میرزایحیی دولت آبادی به این شرح نقل کرده‌است: عباس آقای تبریزی قاتل امین‌السلطان روزی می‌رود به عکاسخانه میرزای عکاس و عکس برمی دارد و به روسی خان شاگرد عبدالله میرزا می‌گوید: این عکس را ارزان نفروش زیرا طالب زیاد خواهد داشت[۱].

سینما
در سال ۱۲۸۶ دو روسی بافتخار ولیعهد (احمد میرزا) دو فیلم در تالار آیینهٔ قصر گلستان نمایش دادند. این دو چندین جلسهٔ نمایش نیز جهت افراد سرشناس در منزل شخصیشان و همچنین عروسی‌ها ترتیب دادند. روسی خان بخاطر استقبالی که از کار این دو روس بعمل آمد پی به اهمیت تجاری اختراع تازه برد و یک دستگاه نمایش و پانزده حلقه فیلم (هر کدام بین ۶۰۰ الی ۸۰۰ متر) با کمک بومر از کمپانی پاته خریداری کرد و ابتدا مشغول نمایش فیلم در خانه‌های نجبا و اشراف شد. در مهر ۱۲۸۶(رمضان ۱۳۲۵ قمری) روسی‌خان نمایش عمومی فیلم را آغاز کرد. سینمای روسی‌خان اولین سینما پس از صدور فرمان مشروطیت در ایران بود. روسی خان برای اعلان نمایش عمومی آگهی در شماره دوم روزنامه حبل المتین چاپ کرد به این شرح: «خیابان علاءالدوله در عکاسخانه روسی خان، یک ساعت و نیم از شب گذشته تا شش ساعت پرده‌های نوظهور بعمل سینه‌ماتوگراف که عکس متحرک تازه‌ترین اختراعات است تماشا می‌دهد... بلیط‌های واردین دو قران و سه قران.»
استقبال از سالن روسی‌خان باعث شد پیش از تمام شدن رمضان رقیب جدیدی به نام آقایوف وارد صحنه شود. آقایوف ابتدا در خیابان چراغ گاز به نمایش فیلم پرداخت و سپس سالن کوچکی در خیابان ناصری (ناصر خسرو) دایر کرد. روسی خان برای عقب نماندن از رقیب تالار دارالفنون را که روبروی سالن آقایوف بود اجاره کرد و سالنی ۱۵۰ تا ۲۰۰ نفره در آنجا به راه انداخت و دو نوازنده نیز استخدام کرد تا هنگام نمایش فیلم بنوازند.
تابستان ۱۲۸۷ روسی‌خان به روسیه رفت و یک صندوق فیلم وارد ایران کرد. پس از بازگشت طبقه بالایی انتشارات فاروس در خیابان لاله زار را نیز اجاره کرد و یک سالن جدید راه انداخت که دارای دستگاه مولد برق و بادبزن و رستوان و بوفه بود و به سالن فاروس معروف شد.
رقابت روسی‌خان با آقایوف و کارشکنی‌هایی که دو رقیب برای هم می‌کردند باعث شد هر دو در سفارت روسیه زندانی شوند. پس از آزادی از زندان روسی خان سالن دالفنون را تعطیل کرد و سالنی در دروازه قزوین به راه انداخت که بیشتر فیلم‌های روسی نمایش می‌داد.
پس از فتح تهران توسط مشروطه خواهان در تابستان ۱۲۸۸ روسی خان سالن دروازه قزوین را تعطیل کرد. سپس در زمستان ۱۲۸۸ سینمای فاروس را هم تعطیل کرد. روسی خان در همین سال دوربینی خرید و عاشورای ۱۳۲۷ قمری (بهمن ۱۲۸۸) تقریباً ۸۰ متر فیلم برداشت. به این ترتیب پس از ابراهیم‌خان عکاس باشی دومین کسی بود که در ایران فیلم‌برداری کرد.
سینمای فاروس، پس از روسی خان در اختیار میرزا اسماعیل قفقازی (ژرژ اسماعیلیف)، حسابدار وزارت جنگ قرار گرفت. روسی خان دو دستگاه نمایش فیلم داشت که یکی را به میرزا اسماعیل قفقازی فروخت و دیگری را که مارک پاته داشت با سی تا چهل حلقه فیلم هزار تا هزار و پانصد متری در ۱۲۹۰ به امیرخان، صاحب مغازهٔ آهن (که چندی هم مکانیسین خودش بود) فروخت.

منابع

تاریخچه عکاسی درایران

ظاهرا نخستین آگاهی که از مراجع عصر ناصرالدین شاه در خصوص تاریخ ورود صنعت یا فن عکاسی به دست می آید، شرح مبسوطی است که در جلد سوم "مرآت البلدان ناصری" تالیف محمدحسن خان اعتمادالسلطنه(صنیع الدوله) ذیل حوادث سال ۱۲۸۰ قمری مندرج است و در اینجا به تلخیص قسمتهای مهم آن آورده می شود:<... یکی از صنایع جدید متعلق و منشعب از علوم طبیعی که در زمان سلطنت شاهنشاه رواج گرفته و ترقی حاصل کرده، عکاسی است...دراواخرعهدشاهنشاه مبرورمحمدشاه غازی مسیو ریشاردخان (Richard) سرتیپ معلم که اکنون زبان انگلیسی و غیره مدرسه دارالفنون را معلم است، با زحمات زیاد بر روی صفحه نقره عکس می انداخت و در اوایل سلطنت روحنافداه که بنای مدرسه دارالفنون شد مسیوکرشیش krgig))معلم توپخانه قدری در روی کاغذ امتحانات عکاسی نمود. مسیو فکتی(Fochetti) معلم طبیعی اول کسی است که در مدرسه طهران کلدیونCollodion))استعمال نمود و مسیو کارلیانCarlhiee))که برای انتشار علم و عمل عکاسی با فرخ خان امین الدوله از پاریس به طهران آمد، عکس کلدیون را شایع کرد...)۱

پس از آن اطلاعی است که در کتاب "الماثر و الاثار" تالیف همو، در این خصوص آمده است و بایدعین آن را نیز نقل کرد و به جد لزوم توضیحی در باب آن برگفت. نوشته مندرج در "الماثر و الاثار" تحت عنوان "ترویج علم و عمل عکاسی" چنین است: <این فن که از شعب علوم طبیعی است در این عهد جاوید رواج گرفت و انتشار یافت. اگرچه نمونه آن در اواخر سلطنت شاهنشاه مرحوم شاه غازی به دست مسیوریشارد خان ارائه شد، اما اصل شیاع و رواج و تکمیل صنعت و انتشار عمل عکس که فتوگرافی می نامند، از خصائص بزرگ این دولت است و اسباب عکس را مسیوریشاردخان آورده، بر روی صفحه نقره ای می انداختند، اسمش را داگروتیپDayuerriotype))می گفتند به اسم شخصی که مخترع آن بود و اینک شمار اساتید عکاسین و مواقع عکاسخانه ها در دارالخلافه طهران و سایر بلاد معظمه ایران صعوبت و اشکالی به کمال دارد.> ۲

صنعت عکاسی بر روی کاغذ حساس در سال ۱۸۳۹ به وجود آمد و در سال ۱۸۴۱ پلاکهای شیشه ای برای عکاسی اختراع شد و آن طور که قرائن بر می آید، این نوع اختراعات و همه انواع وسائل عکس برداری دو سه سال پس از اینکه به بازار می آمد، به طور هدیه به دست پادشاه ایران می رسید. ریشاردخان یعنی عمل کننده اصلی و اولین عکس برداری که اعتمادالسلطنه نام او را برده است، خود اطلاعی درین باره به یادگار گذارده و آن یادداشتهایی است که قسمتهایی از آن را دکتر خلیل خان اعلم الدوله ثقفی در کتاب خود به نام "مقالات گوناگون" مندرج کرده است و در آن اشاراتی دارد به عکس برداری بر روی صفحه نقره در سال ۱۲۶۰ قمری در تبریز، زمانی که ناصرالدین میرزاولیعهد بود.ریشاردخان در این باب نوشته است:

"پنجم دسامبر [۱۸۴۴] به توسط مادام عباس ۳ پیش ولیعهد رفتم (یعنی در تبریز) تا عکس او را در روی صفحه نقره بیندازم. دو دستگاه اسباب عکاسی در روی صفحات فلزی برای شاه آوردند. یکی ملکه انگلستان هدیه فرستاده و دیگری را امپراطوروس. اما با وجود آنکه شرح اعمال عکاسی در کتابچه های منضمه فرستاده شده است، تاکنون احدی از فرنگی و ایرانی نتوانسته است آنها را به کار انداخته عکس بردارند چون دانستند که این کار از عهده من ساخته است، به من رجوع نموده، اول مرا برای برداشتن عکس ولیعهد و خواهر ولیعهد احضار نمودند. ولیعهد سیزده چهارده سال دارد.>۴

ریشاردخان در یادداشتهای سه سال بعد (به تاریخ ۲۳ فوریه ۸۴۷ که چند ماهی از سلطنت محمدشاه باقی مانده بود) اطلاعی از عکس برداری برای محمدشاه داده است: <بیست وسوم فوریه ۱۸۴۷ شاه من را برای برداشتن عکس خود و اهالی اندرون و شاهزادگان خواسته همه روز مجبور بودم که به در خانه رفته، غفلت از انجام خدمات نداشته باشم.>۵ریشاردخان در جای دیگر از یادداشتهای عکس برداشتن از محمدشاه و حاجی میرزا آ قاسی را یاد کرده و نوشته است: <بعد از آنکه چندین مرتبه عکس محمدشاه و حاجی میرزا را برداشتم، مرا جزو مستخدمین دولتی مندرج کرده، فرمانی را برای من صادر نمودند...>۶

آنچه را به طور اشاره راجع به عهد محمدشاه گفته اند، نباید با صنعت عکاسی مرسوم امروز یکی دانست، زیرا صنعت عکاسی "فتوگرافی" در سال ۱۲۶۵ ق (۱۸۴۹ م) اختراع شده است، یعنی یک سال بعد از فوت آن پادشاه، و آنچه در عهد محمدشاه وجود داشت و ریشاردخان عمل می کرد، دستگاه "داگروتیپ" بود که در سال ۱۸۳۹ به وجود آ مده بود. ۷

اما اینکه اعتصادالسلطنه در "اکسیرالتواریخ" ضمن معرفی صنایع عهد محمدشاه، یکی از صنایع جدید در آن روزگار را "عمل کشف که نوعی از نقاشی است" برشمرده، به نظر من مرادش همان عمل داگروتیپ است.۸

فن عکاسی که یک سال پس از به سلطنت رسیدن ناصرالدین شاه در اروپا اختراع شد، چند سال بعد در ایران مرسوم شد.اینکه در<فهرست آلبومهای کتابخانه سلطنتی> درباره آلبوم شماره ۲۳۲ گفته شده است آن آلبوم در نیمه رجب ۱۲۶۶ به توسط مالک قاسم میرزا به ناصرالدین شاه پیشکش شده بود ولی عکسهای آن که از زنان حرمسرا و خواجگان بوده، فعلا موجود نیست و نام اشخاص به خط ناصرالدین شاه دراوراق آلبوم دیده می شود، دلیل آن نیست که عکسها از سال ۱۲۶۶ قمری است.

اگر این صنعت در سه چهار اول سلطنت ناصرالدین شاه یعنی پس از اختراع آن به ایران رسیده بود، معقول بود عکسی هم از میزراتقی خان امیرکبیر که مرد بزرگ و فرد اول عصر خود در ایران بود، در دست باشد و طبعا عکاسان مشهوری چون ابوالقاسم بن محمدتقی نوری که از کارهای عکاسی او مقدار زیادی در آلبومهای سلطنتی موجود است، برای به دست دادن چهره امیرکبیر ناچار از آن نمی شد که صورت نقاشی امیرکبیر را عکس برداری کند و در آلبوم شاه بگنجاند.

منابع فرانسوی و ایتالیایی

از این مدارک عصر قاجار که درگذریم و اطلاع مهم از تاریخ و رودفن عکاسی به ایران داریم و آن دو مربوط است به دو گروه عکاس، یکی فرانسوی که در سالهای ۷۱۲۷۴ قمری و دیگری ایتالیایی که در سالهای۹۱۲۷۷ قمری در ایران به عکسبرداری پرداخته اند و تفصیل هر یک بدین شرح است: اطلاعات ما درباره عکاسان فرانسوی مرهون تحقیقی است که جهانگیر قائم مقامی بر اساس مجموعه اسناد شماره ۱۶۷۳ موجود در آرشیو تاریخی قشون فرانسه که حاوی گزارشهای رئیس هیات نظامی فرانسه در ایران است، عرضه کرد و نوشت که درسال ۱۲۷۴ قمری عکاسی به نام کارلیه(Carlhiee) به همراه هیات مذکور به ایران آمد۷ و او همکاری به نام هانری دوکولی بف دوبلاکویل(de Couliboueuf de Blaqueville) همراه داشت و طبق همان گزارش موقعی که (سال ۱۲۷۷ ق) در نواحی خراسان می خواستند از غائله ترکمانان عکسبرداری کنند، دستگاه های عکاسیشان شکسته شد و از میان رفت۸ و بلاکویل به زندان افتاد. بلاکویل در سال ۶۱ ۱۸۶۰ در ایران بود. او مقاله ای نوشته که در "توردومند" چاپ شده است و در آنجا طرحهایی را به چاپ رسانیده است که شخصی به نام ترون(Therond) از روی عکسهایی که بلاکویل در اختیارش گذارده بوده، به نقاشی درآورده. بلاکویل در این مقاله اشاره می کند که سفرش به ترکمن صحرا بنا به نظر ناصرالدین شاه بود. بنابراین نخستین فرنگیانی که باوسایل عکاسی به ایران آمدند، این دو نفر بودند. متاسفانه نمونه ای از عکسهای تهیه شده توسط آنها که برای هیات نظامی تهیه می کردند دیده نشده است.

اطلاع دیگری که از عکاسی درسال ۱۲۷۴ قمری داریم، این است که در سفرنامه خانیکف(M. de Khanikof) مربوط به سال ۱۸۵۸ م (۵ ۱۲۷۴ ق) زیر یک نقاشی از منظره مشهد کار آ.دوبارA.de. Bar))نوشته است که دو بار این منظره را از روی یک عکس که در آلبوم خانیکف بود کشیده است. اطلاعات ما درباره عکاسان ایتالیایی مرهون تحقیق مبسوط و پرفایده ای که آنجلوپیه مونته سه در سال ۱۹۷۲ منتشر کرد.

پیه مونته سه در مقاله مفصل خود ما را مطلع کرده است که پس از انجام شدن ماموریت فرخ خان امین الدوله در اروپا هیاتی که متعاقب آن به ریاست حسنعلی خان امیرنظام در ژانویه ۱۸۶۱ به ایتالیا وارد شد دولت ایتالیا در سال ۱۸۶۲ (۱۲۷۹) هیاتی به ایران فرستاد. و در این هیات چند عضو سیاسی و دو عضو نظام و چند عضو بازرگانی و علمی شرکت داشتند. ضمنا یک عکاس از مردم شهر "تورن" به نام له.مونتابونه(Montslome) باکمک عکاسی به نام پی یتروبون (Pietrobon) با این هیات به ایران آمدند.

خوشبختانه از کارهای عکاسی این عکاسان سه آلبوم در ایتالیا موجود است و توسط پیه مونته سه شناسانده شده و مورد مطالعه قرار گرفته و مشخص است که آنها در مسیر مسافرت خود عکسهایی از ابنیه و آثار و رجال و افراد طبقات مردم ایران می گرفتند. ممکن است که بعضی از عکسهایی که آنان گرفته بودند به توسط خودشان در همان ایام در ایتالیا چاپ و نشر شده باشد.

پیه مونته سه باتوجه به نوشته "مرآت البلدان"، به وجود بخش عکاسی در مدرسه دارالفنون اشاره کرده است و می نویسد که ایرانیان علم عکاسی عملی را از معلمان اروپایی دارالفنون می آموختند. بعد گفته است که ژول ریشارد (میرزارضاخان) نخستین فردی بود در ایران که تصاویر اشخاص را بر روی ورقه نیترات نقره منعکس کرده است.

پیه مونته سه نام یک نظامی ایتالیایی موسوم به لویگی پیچهLuigi Pesce))را ذکر می کند که سالها در ایران اقامت کرده بود و در سال ۱۸۶۱ مجموعه ای از عکسهای مناظر ایران را برای کاور (Cavour) سیاستمدار ایتالیایی فرستاده و بر پشت آن عبارتی بدین مضمون نوشت: "مجموعه عکسهایی است از جالب توجه ترین مناظر ایران که تاکنون در عکس نیامده، سعادت مرا یاری شد که برای اولین بار از آنها عکس گرفتم همین شخص مجموعه دیگری از آن عکسهارا هم به "ویلهلم اول" پادشاه پروس تقدیم داشت.

پیه مونته سه در پایان بحث خود به این نتیجه می رسد که مشکل است تاریخ عکس برداری در ایران را به قبل از سال ۱۸۶۰ رسانید. وی اشاره کرده است که نخستین عکسهای مناظر ایران را سیاحان و عکاسان اروپایی انداخته اند که در انتشارات اروپا طبع و مربوط به تخت جمشید است که از سال ۱۸۷۶ به چاپ رسیده. همچنین یادآور شده است که عکسهای قدیم مناظر ایران را در کتابهای مؤلفان و سیاحان اروپایی می توان دید.پیه مونته سه به همراه این مقاله شصت عکس از آلبوم مورد معرفی خود را به چاپ رسانیده و درباره هر عکسی شرح مبسوط داده است. تمام آنها عکسهایی است که توسط عکاس همراه هیات نظامی انداخته شده است. این آلبوم اکنون در کتابخانه "مارچینا" در "ونیز" محفوظ است.

منبع آلمانی

در سالهای اخیر مجموعه نفیس دیگری از عکسهای مربوط به ایران در آلمان به دست آمد که محمد عاصمی(مدیر مجله کاوه) نخست معرفی از آن را در مجله کاوه نوشت و سپس طی مجموعه ای به همت و پایمردی او به طبع رسید و آن عکسهایی است که ارنست هولتزر]] Ernst Holtzer در سالهای دراز توقف خود در ایران از مناظر و رجال و صاحبان حرف و اصناف انداخت و سفرنامه ای نوشت که به اهتمام محمد عاصمی با ترجمه فارسی آن طبع شد.

ارنست هولتزر در سال ۱۸۶۳ به ایران آمد و قریب به بیست سال در ایران اقامت کرد. بنابراین عکسهای گرفته شده توسط او در مدت بیست سال تهیه شده است. فرزندش گفته است تعداد شیشه های عکس برداری او از ایران سه هزار و در اندازه های مختلف بوده است.

اصطلاح عکاسی

عکس: کلمه عکس در زبان و ادبیات فارسی استعمال دراز دارد و معانی مختلف و از جمله در معنی افتادن تصویر اشیاء در آینه و آب و نظایر آنها به کار رفته است و از شواهد آن این ابیات است:

خدای از بخارش سپهر آفرید

ز عکسش ستاره پدید آورید

(اسدی)

زان می که در شب از عکس جامش

هر دم برآید ستاره بام

(فرخی)

عکس شکوفه ز شاخ بر لب آب اوفتاد

راست چو قوس قزح بر گذرکهکشان

(خاقانی)

عکس روی تو چو در آینه جام افتاد

عارف از خنده می در طمع خام افتاد

(حافظ)

در لغتنامه دهخدا شواهد زیادی در این معنی از نظم و نثر آورده شده است. علاقه مندان به آنجا بنگرند. اینکه عمل عکس برداری را از آغاز به "عکس انداختن" عنوان کرده اند، به جهت صدایی است که از "فلاش" خارج می شده. اما "عکس برداشتن" ظاهرا به ملاحظه برداشتن درپوشی بوده که بر روی دستگاه عکاسی می گذاشتند و چون آن را بر می داشتند، عکس شخص یا شیء بر شیشه می افتاد.

عکاس: موقعی که فن عکاسی به ایران وارد شد، ایرانیان کلمه "عکس" را که اصطلاح مرسوم و سنتی هنرمندان گذشته برای منعکس شدن صورت اشیا در آیینه و آب و بعضی از فلزات بود، به کار بردند. ایرانیانی که از اواخر قرن نوزدهم برای تجارت و سیاحت به بلاد فرنگ و عثمانی و هند و قفقاز می رفتند و به یادگار عکس می انداختند، اصطلاح "عکس" را به جای فتوگرافی پذیرفته بودند و استعمال می کردند. وصف عکاسی در شعر فارسی هم وارد شده است و از جمله یکی قطعه ای است از ادیب الممالک فراهانی که در ربیع الاول ۱۳۳۰ سروده شده است:

ای عقل "دوربین" تو در اولین ظهور

بر کرسی ثبوت حقایق فکنده نور

"تاریکخانه " ای ز می از عکس چهره ات

روشن چنان که صبح بهشت از جمال حور

ایجاد بر "سه پایه" گذارد پی وجود

حسن بدیع و عشق زکی، عقل بی قصور

این هر سه پایه را به تو "ظاهر" کند مثال

تو مظهری و غیر تو را از تو شد ظهور... شد سینه ام چو "شیشه حساس" کاندر او

عشق تو جا گرفته چو مهر تو در صدور

از دیده تافت نور جمالت درون دل

چون پرتوی که از "عدسی"ها کند عبور

دیگر قسمتی است از منظومه محمدحسین سیفی قزوینی(عماد الکتاب) خوشنویس مشهور:

رابعا از علوم عکاسی

که گذارند شیشه بر "شاسی"

بی خبر نیستم من از کم و بیش

بلکه میزان کنمش بی تشویش

آن زمانی که "کلدیون" تر بود

زحمت کارهاش برتر بود

حال از فرنگ چون بی تشویش

می رسد "کلدیون" خشک از پیش

هم دوای دگر ثبوت و ظهور

با مقوا طلا و نقره و نور

کاغذ مات و طلق و آلبومین

می بسازند فیلم به ژلاتین

دوربینهای کوچک بغلی

از فرنگ آورند بی دغلی

دوربین بزرگ از دو کره

سه و پنج است و بیست و چار گره

هم گرآورد و هم لیتگرافی

می شود خارج از فتوگرافی

هر که باشد به این علوم دقیق

می کند صدق قول من تصدیق۹

اهمیت عکاسی در دوره ناصرالدین شاه

عکاسی شاهانه:

ظاهرا نخستین دستگاه عکاسی که به ایران آورده شد، از آن ناصرالدین شاه بود. شاه که خود به این هنر بسیار علاقه مند شده بود، آن را یکی از وسایل تفنن و سرگرمی خود قرار داده بود. بسیاری از عکسهایی که او انداخته، هم اکنون درمیان آلبومهای بیوتات سلطنتی موجود است و ذیل بسیاری از آنها یاداشتهایی به خط او دیده می شود. بعضی از همین عکسهاست که دکتر ژان باپ تیست فوریه (Feuerier) در کتاب "سه سال در دربار ایران" به چاپ رسانیده. شاه اگرچه گاهی از این تفنن دست برمی داشت، بازبدان رو می آورد. اعتمادالسلطنه ذیل وقایع ۴شوال ۱۳۰۶ می نویسد: "شاه چند روز است عکاسی می فرمایند. عزیزخان خواجه هم شاگردشان است. مدتی است ترک کرده بودند، باز شروع کردند."۱۰

عکس حرم:

یکی از مسائل اجتماعی در تاریخ عکس، عکسبرداری از زنان بود به علت نامحرم بدون آنان بر مرد عکاس، عکس برداشتن از زنان تقریبا محال بود؛ به همین جهت است که ناصرالدین شاه شخصا عکس زنان حرم خود را برمی داشت و ذیل اغلب قطعات عکس زنان حرمسرا که در مجموعه عکسهای او (بیوتات) موجود است، به خط خود قید کرده است که این عکسها را شخصا انداخته ام. می توان گفت که این عکسها، قدیمی ترین عکسهایی است که از چهره زنان ایرانی دردست داریم. میرزا قهرمان امین لشکر در یادداشتهای زندگی خود ذیل دوشبنه ۷ جمادی الاولی ۱۳۰۷ از قول هما خانم نوشته است: "پریروز که مجلس شیرینی خوران آقای عزیزالسلطان در اندرون بودم، اعلیحضرت همایونی چند مشت پول میان زنها ریختند. آنها که روی هم می ریختند برای پول، در آن حالت قبله عالم عکس آنها را می انداختند."

عکس زندانیان:

از عکسهای کار محمدحسن قاجار (عکاسخانه مبارکه نظامی) سه قطعه عکس است که از حاجی محمدعلی محلاتی (مشهور به سیاح) و میرزا عبدالله حکیم قائنی و حاجی میرزا احمد کرمانی به دستور ناصرالدین شاه برداشته (۱۳۰۸ق) و ناصرالدین شاه برزیر آنها یادداشتی به تاریخ رمضان همان سال نوشته است.

حاجی سیاح در خاطرات خود قضیه عکس برداری را چنین یادداشت کرده: "نایب عبدالله آمده، گفت: حاضر باش شاه امر کرده عکاس آمده عکست را بردارد. گفتم حاضرم. چون رسم ناصرالدین شاه این است که هرکس را می کشد، اول عکس او را برمی دارند. عکاس آمده بود. فراشی آمد زنجیرم را باز کرد و مرا به گردن گرفته، لعن به ظالم کنان از برابر نایب السلطنه به اطاقی گذاشته، روی صندلی نشانید. زنجیر شکاری به گردن و کندشکاری به پا زده عکس برداشتند..."۱۱

عکاس هر سه محبوس را در صحنه ای نشان می دهد که دارای "استودیوسازی" است: جای گلدان، نرده و دورنمای باغ.

از این محبوسین در زندان قزوین هم عکسبرداری می شود. این بار عکاس چنان که حاجی سیاح می گوید، روسی صحبت می کرد: "فردای آن روز آمده، گفتند: لباسها را بپوشید، می خواهند عکس بردارند. عکاسی که آمده بود روسی بود به زبان روسی گفت ای خدای من! من دنبال حرف او را گرفته به روسی گفتم یا ما را خلاص کن یا مرگ بده. او متحیر شده گفت: چه تقصیر کرده اید که به این عذاب الیم گرفتار شده اید؟ گفتم تقصیری که به ما نسبت می دهند این است که می گویند اینها قانون و تعیین تکلیف خواسته اند..."

ادامه دارد

منابع و مآخذ

۱ مرآت البلدان ناصری، جلد سوم، طهران، ۱۲۹۵ قمری، ص ۲۰ ۲۲. درین مرجع نام عکاس مصرحا "کارلیان" آمده و در مقاله مرحوم قائمقامی کارلیه (Carlhiee) است.

۲ المآثر والآثار کتابی است که به مناسبت چهلمین سال سلطنت ناصرالدین شاه در سال ۱۳۰۴ قمری در طهران انتشار یافت، ص ۹۴. / چاپ ایرج افشار به نام "چهل سال تاریخ ایران" جلد اول، تهران ۱۳۶۲، ص۱۳۰ ۱۳۱.

۳ راجع به حاجی عباس گلساز به مقاله عباس اقبال در مجله یادگار ۳ ش ۶/۷: ۱۰۶ ۱۰۹ مراجعه شود.

۴ مقالات گوناگون، تهران، ۱۳۲۲ ش. ص ۱۱۳.

۵ همان کتاب، ص ۴۷. برای بقیه اطلاعات مسیو ریشارد به پیوست ها مراجعه شود.

۶ همان کتاب، ص ۴۴.

۷ ظاهراهمین نام است که در مآخذ عصر ناصری "کارلیان" ذکر شده.

۸ "ورود صنعت عکاسی به ایران" نوشته جهانگیر قائمقامی. یادگارنامه حبیب یغمائی، تهران، ۱۳۵۶. ص ۲۷۹ ۲۸۲.

۹ زندگانی و آثار عمادالکتاب (میرزامحمدحسین خان سیفی قزوینی)، تحقیق و نگارش علی راهجیری. چاپ دوم. تهران.۱۳۶۲. ص ۱۱۳۱۱۴. (جزئی است از منظومه مفصلی که در سرگذشت خود و جریانهای تاریخ مشروطیت سروده است).

۱۰ روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، به کوشش ایرج افشار، تهران. ۱۳۴۵. ص ۶۵۳.

۱۱ خاطرات حاج سیاح، به کوشش حمید سیاح. تهران. ۱۳۴۶. ص۳۶۰.

نخستین سالن سینما در ایران

نخستین سالن سینما در ایران

تأسیس نخستین سالن سینما و ساخت فیلم ایرانی و گسترش سینما و سینما داری در ایران چهار سال پس از تأسیس سالن های سینما در جهان انجام شد. در واقع نخستین مکان های نمایش برای عموم در ایران با فاصله کمی پس از نمایش فیلم در دربار ایجاد شد.

نمایش برای عموم ابتدا از تهران و چند شهر بزرگ دیگر از جمله تبریز، توسط مهاجران قفقازی، ارمنیان و ایرانیان از اروپا برگشته همزمان با انقلاب مشروطیت شروع شد. مظفرالدین قاجار درست دوسال پیش از صدور فرمان مشروطیت دستور ساخت اولین سینما را صادر کرد و برمبنای دستور او ، نخستین سینما در سال 1283 هجری خورشیدی توسط شخصی به نام ابراهیم خان صحاف باشی در اول خیابان چراغ گاز خیابان امیرکبیر امروز ، نبش کوچه دولت آبادی تهران ، افتتاح شد.

صحاف باشی شخصی مشروطه خواه بود که دور دنیا را گشته و در سفرهای طولانی خود به فرنگ با سینما آشنا شده بود. عمر سینمای ابراهیم خان تنها به اندازه یک ماه رمضان بود و در پایان ماه به دستور دربار تعطیل شد چراکه پس از آنکه سینمای صحاف باشی کار خود را شروع کرد، غوغایی برپا شد و بسیاری از افراد گفتند روی دیوار عکس زن های بی حجاب را نمایش می دهد. از طرف دیگرفضای عمومی دارای منزلت در ایران سنتی مردانه بود، زنان به اندرونی تعلق داشتند و نشان دادن آنچه به اندرونی مربوط می شد در میان عموم، کاری غیرقابل تصور بود. به هرحال خبر این نارضایتی ها به گوش مظفرالدین شاه رسید و او هم فورا دستور تعطیل شدن سینما را داد.

از تاسیس اولین سالن سینما تا بستنی رایگان!

با گذشت مدت زمانی از تعطیل شدن سینمای صحاف باشی، مهدی روسی خان از خدمه های دربار، نمایش فیلم برای خاندان سلطنت و اشخاص معتبر پایتخت را در عکاسخانه خود در خیابان علاء الدوله (فردوسی فعلی) تهران شروع کرد. استقبال مردم به حدی بود که پس از گذشت یک ماه، مغازه خیاطی کنارمغازه خود را اجاره کرد و با گذاشتن چندین نیمکت، سالن سینمایی را تأسیس کرد.

جالب است بدانید که پس از تأسیس اولین سالن سینمایی درایران، نمایش های بعدی به ترتیب در قهوه خانه زرگرآباد در خیابان چراغ گاز توسط آقایوف، حیاط مدرسه دارالفنون توسط روسی خان و در نهایت کافه ای به نام بولوارد در باغی در خیابان لاله زار بود که در این کافه با خرید یک ژتون مشتری ها می توانستند علاوه بر دیدن فیلم یک بستنی یا فالوده هم بطور رایگان میل کنند. استقبال بسیار خوب مردم پایتخت باعث شد که خیلی زود سالن های مستقل سینما افتتاح شوند. اولین سالن مجهز سینما فاروس بود که تعداد صندلی هایش را بین 300 تا 500 عدد گفته اند و همچنین این سالن دستگاه مولد برق، پنکه، رستوران و بوفه داشت.

در آن زمان استقبال مردم از سینما بقدری زیاد بود که سالن های تئاتر نیز به کار نمایش فیلم پرداختند و پس از آن، سالن هایی که در تهران یا شهرستان ها تأسیس می شد، معمولا هم سن داشت و هم پرده پارچه ای و عنوان سینما تئاتر داشت. با وجود تمام هیاهوهای مردم اما سینماها از لحاظ امکانات مشکلات بسیاری داشتند. آتش سوزی در سینماها امری عادی بود وهمچنین سینماهایی وجود داشت که به جای صندلی از نیمکت یا قوطی حلبی استفاده می کردند.

افتتاح سالن های سینما در شهرهای بزرگ خیلی دیرتر از تهران اتفاق نیفتاد. سالن سینما در تبریز و رشت همزمان با تهران تأسیس شد. در بوشهر از سال 1293 سالن سینمایی دایر شد که صاحب آن فیلم هایش را مستقیما از هندوستان وارد می کرد. در مشهد نیز اولین سالن سینما در همان سال 1293 افتتاح شد که فیلم هایش را روس ها تأمین می کرد و یک روز در میان گروه موزیک نظامی روسی یا ایرانی همراه فیلم موزیک می زندند البته این سالن صندلی نداشت و تماشاگران ایستاده فیلم می دیدند.

ناگفته نماند که سینماها در آن دوره فقط مرکز نمایش فیلم نبودند، بلکه در واقع پردیس هایی بودند که علاوه بر نمایش فیلم برنامه های متنوع دیگری هم داشتند. برنامه هایی مانند عملیات شعبده بازی، عملیات آکروباتیک، اجرای موسیقی توسط ارکستر های نظامی و حتی آتش بازی در این پردیس ها انجام می شد.

مردم کنجکاو بودند سرنوشت جنگ را بدانند نخستین فیلم هایی که در سینماها نمایش داده می شدند، فیلم های خبری و مستند بودند. برنامه اولین سالن سینما فیلم های خبری مربوط به جنگ های روس و ژاپن بود. جنگ جهانی اول درست ده سال بعد از افتتاح اولین مکان نمایش فیلم شروع شد به همین دلیل فیلم های خبری مربوط به جنگ به بخش اصلی برنامه سینماها تبدیل شد. در آن دوره از تاریخ، مردم کنجکاو بودند سرنوشت جنگ و حتی شیوه های جنگ مدرن و ابزارهای جدید را ببینند البته در میان این مستندها و فیلم های جنگی، گاه فیلم های داستانی درام نیز نمایش داده می شد. کم کم با به پایان رسیدن جنگ و رونق گرفتن تولید فیلم در اروپا و آمریکا، فیلم های داستانی بخصوص سریال های اکشن یا ملودرام جای فیلم های مستند جنگی را گرفتند.

چگونه پای زنان به سینما باز شد؟

در این دوره هنوز عمده مخاطبان سینما از طبقات بلای جامعه یعنی اشراف اعیان زمین دار و بازرگانان و دولتیان بودند. البته برای جلب طبقات معمولی به سینماها هم کوشش هایی انجام شد. نمایش فیلم برای دانش آموزان مدارس با بهای ارزان و همینطور اختصاص یافتن سینما برای زنان از جمله این فعالیت ها بود. یکی از مسائلی که جامعه ایرانی در آغاز کار سالن های سینما با آن روبه رو شد، چگونگی حضور زنان در سالن سینما بود. اولین سالن های عمومی نمایش فیلم مردانه بود اما زنان با شنیدن وصف فیلم های سینمایی به حضور در این سالن ها علاقمند شدند و از سوی دیگر صاحبان سینماها متوجه شدند که بدون حضور زنان در این سالن ها کسب و کارشان پر رونق نخواهد شد. خان بابا معتضدی از سال 1295 هفته ای یکی دوبار مجالس نمایش فیلم برای بانوان برگزار می کرد. استقبال زنان از این نمایش منجر به تأسیس یک سینمای ویژه بانوان در خیابان علاء الدوله (فردوسی فعلی) به نام خورشید شد که این سینما پس از یکسال به دلیل نداشتن فیلم تعطیل شد.

خواندن میان نویس ها با صدای بلند ممنوع شد

از دوره رضاشاه به بعد فیلم های داستانی صامت که اغلب حادثه ای و اکشن بودند، رایج شد. بسیاری از این فیلم ها به صورت سریال و چند قسمتی با اصالتی آمریکایی، انگلیسی، فرانسوی یا آلمانی بودند. تارزان، دزد بغداد و اولیس بعضی از شخصیت های محبوب فیلم های آن دوره بودند. بعضی فیلم ها در این دوره از تاریخ برای انتقال داستان علاوه بر تصویر نیازمند توضیح نیز بودند بنابراین میان نویس های مفصلی داشتند. میان نویس ها به زبان خارجی بود مردم زبان خارجی را بلد نبودند به همین دلیل در آغاز، مترجمی در سینما به کار اشتغال داشت که با صدای بلند ترجمه میان نویس ها را برای مردم می خواند و اغلب چیزهایی از خود هم به محتوای فیلم می افزود! خلاصه در سال 1309 سینماداران به این فکر افتادند که متن میان نویس ها را به زبان فارسی ترجمه کنند اما این ابتکار هم تأثیر چندانی نداشت چرا که اغلب تماشاگران بی سواد بودند. حالا افراد باسواد متن میان نویس ها را برای مردم می خواندند که نتیجه این کار تنها افزایش تعداد مفسران و ایجاد مزاحمت برای تماشاگران بود. در نهایت در سال 1315 خواندن میان نویس با صدای بلند در سینماها ممنوع شد!

اولین فیلم ایرانی چه نام داشت؟

اولین فیلم ایرانی بنام آبی و رابی که یک کمدی صامت است، در سال 1309 بر پرده سینما آمد اما نسبت به کمدی های اروپایی جلب توجه نمی کرد. به نظر می رسد سرنوشت فیلم ایرانی با سرنوشت فیلم ناطق به هم گره خورده است چرا که به هرحال یک مزیت مهم فیلم ایرانی سخن گفتن به زبان فارسی است. اتفاق مهم دیگری که در این دوره افتاد، ورود فیلم ناطق به ایران است. پیش از نمایش اولین فیلم ناطق درتهران سینماگران اصطلاح فیلم صدادار را برای اینگونه فیلم ها به کار می بردند که دارای موسیقی و صدای صحنه ضبط شده روی صفحات گرامافون بودند. در نهایت اولین فیلم ناطق واقعی در سینمای جدید التأسیس پالاس در تهران به روی پرده می رود اما نتیجه ناامید کننده است چرا که فیلم به زبان انگلیسی ساخته شده و تماشاگران ایرانی در فیلم ناطق چیز جذابی نمی یابند.

نمایش اولین فیلم ناطق ایرانی

زمان زیادی لازم نبود تا تماشاگر ایرانی معنای واقعی فیلم ناطق را بفهمد و فیلم و سینما در ذهن او معنا و منزلت جدیدی پیدا کند. سیزدهم آبان سال 1312 سینما مایاک به مناسبت افتتاح مجدد خود، پس از نمایش چند فیلم مستند صامت از وقایع مهم سیاسی آن سال ها، یک فیلم مستند ناطق از مراسم یازدهمین سالگرد جمهوری ترکیه نمایش می دهد. در این فیلم فروغی نخست وزیر به زبان فارسی صحبت می کند و برای اولین بار تماشاگران تمام حرف های او را می فهمند و این موضوع هیجان فوق العاده ای در میان آنها بوجود آورد. دقیقا هجده روز پس از نمایش صحبت های فروغی، فیلم دختر لر ساخته اردشیر ایرانی و عبدالحسین سپنتا در هندوستان است به عنوان اولین فیلم ناطق ایرانی نمایش داده می شود. هرچند که فیلم دختر لر در هندوستان ساخته شده اما بازیگران، کارگردان و داستان همه ایرانی هستند. این فیلم در تهران طی 2 سال 1312 و 1313 بطور کلی 150 روز بر پرده ماند و در تمام مدت پرفروش بود. علاوه بر سخن گفتنن به زبان فارسی فیلم دختر لر موزیکال هم بود و تماشاگران برای اولین بار نوای آشنای موسیقی سرزمین خود را در سالن سینما می شنیدند و از شادی و شعف سرشار می شدند.

پس از گذشت مدت زمانی به دنبال موفقیت دختر لر سپنتا 4 فیلم ناطق و موزیکال دیگر در هندوستان کرد و در سینماهای ایران به نمایش درآورد. علاوه بر فیلم های سپنتا، 4 فیلم صامت ایرانی دیگر نیز در فاصله سال های 1309 تا 1316 تولید شد که تعداد کل فیلم های سینمایی ایرانی تولید شده در این دوره به 9 رسید.

مستندسازى از آغاز تا ۱۳۴۵

نخستين فيلم مستند در واقع نخستين فيلم‌بردارى توسط ميرزا ابراهيم‌خان عکاس‌باشى محسوب مى‌شود، که از عيد گل در اُستانه بلژيک از مظفرالدين‌شاه گرفته است؛ پس از بازگشت از اين سفر فيلم‌هايى تهيه شد که بصورت مستند، بازسازى شده و يا گزارشى مى‌باشند. در اين فيلم‌بردارى‌ها دوربين در يک محل کاشته مى‌شده و تصحيح قاب‌بندى صورت نمى‌گرفته است.

خان بابا متغضدى نيز فيلم‌هايى تهيه کرده که مشهورترين آنها نمادهايى از مراسم تاج‌گذارى رضاشاه است. وى بعنوان فيلم‌بردار به مراسم مختلف دعوت مى‌شد و به تهيه فيلم مى‌پرداخت.. از جملهٔ آنها افتتاح راه‌آهن سراسري، آب بلوار کرج و ... مى‌باشد.

بهرحال از اين دوران فيلم مستند کاملى که بوسيلهٔ ايرانيان ساخته شده باشد، موجود نيست. در اواخر سلطنت رضاشاه، مستندسازان خارجى همچون انگليسى و کمپانى کامپساکس، فيلم‌هايى تبليغاتى از صنعت نفت و قدرت نظامى ايران تهيه کردند و نيز فيلم‌هاى گزارشى مانند صفر رضاشاه به ترکيه (۱۳۱۲) و عروسى وليعهد (۱۳۱۹) در سينماهاى تهران به نمايش در آمد.

در جريان جنگ جهانى دوم، در سالن‌هاى نمايش متعلق به متفقين و انجمن‌هاى فرهنگي، آثار مستند به نمايش در مى‌آمد. از آغاز اشغال ايران،‌ فيلم‌بردارى خارجى در ايران، فيلم‌هاى خبرى تهيه مى‌کردند.

در دههٔ بيست، معروف‌ترين فيلم‌برداران نظامى ارتش، سرهنگ گل‌سرخى و خليقي، برخى وقايع مانند تشييع جنازه رضاشاه را فيلم‌بردارى کرده‌اند. همين‌طور ابوالقاسم رضايي، نايمن و سعيد نيوندى بعنوان فيلم‌برداران آن دوران معرفى شده‌اند.

تا اوايل دههٔ سي، دکتر کوشان در جهت مستندسازى قدم‌هاى سازنده‌اى برداشت. فيلم ”دکتر مصدق در سفر آمريکا“ در مهرماه ۱۳۳۰ توسط اسماعيل کوشان ساخته شد، که نخستين فيلم رنگى ايران محسوب مى‌شود.

در دههٔ سى چند فيلم‌بردار ايرانى با شعبه اداره اطلاعات امريکا در تهران و برخى خبرگزارى‌هاى خارجى همکارى داشتند و بعد تعدادى فيلم‌ساز دانشگاهى از دانشگاه سيرآکيوز امريکا به ايران آمدند و قراردادى با شعبه اداره اطلاعات ايالات متحده بسته شد و آنها کار خود را در جهت ساخت فيلم‌هاى آموزشى در ايران شروع کردند و بعد به همکارى با هنرهاى زيباى وزارت فرهنگ پرداختند. اما آنها بخشى از پروژهٔ تزريق نوگرايى از طريق سينما را مدنظر داشتند. فيلم‌هاى مستند - داستانى و آموزشي: غذا و سلامتي، چغندرقند، انگل‌هاى داخلى در گوسفند، اصلاح نژاد مرغ و آموزشگاه‌هايتان را نو کنيد و ... از آثار آنهاست.

از دى ماه ۱۳۳۹، توليد فيلم و فيلم استريپ، تحت پروژه سمعى و بصرى سيرآکيوز در ادارهٔ مشترک سمعى و بصرى درون هنرهاى زيباى کشور به راه افتاد. از فارغ‌التحصيلان اين مرکز در سال بعد، رضا بديعى (فيلم‌برداري)، سيروس شبديز (صدابرداري)، داريوش وصال (چاپ)، صادق بريرانى (گرافيک)، هوشنگ شفتى (کارگرداني) و پرويز اصانلو (انيميشن)، براى ادامه تحصيل به امريکا اعزام شدند و ساير آنها در هنرهاى زيبا بکار پرداختند.

فيلم‌هاى سيرآکيوز و ادارهٔ اطلاعات سفارت امريکا تا مدت‌ها الگوى قالب فيلم‌سازان سازمان سمعى و بصرى و مرکز توليد فيلم‌هاى روستايي، درآمد. فيلم‌هاى خبرى ايران در تمام سينماهاى درجه يک تهران و بعد در سينماهاى درجه دوم و سپس شهرستان‌ها به نمايش در مى‌آمد. از فيلم‌برداران اين دوره پطرس پاليان، رياض بسيم، زندى‌نژاد و پرويز اصانلو را مى‌توان اسم برد. از کارگردان‌هاى مشهور اين دوره نيز ابراهيم حورياني، محمدقلى سيار، ناظريان، ناصر معاضدي، علاءالدين پزشکي، هوشنگ شفتى و دکتر نعمان را مى‌توان برشمرد.

سال‌هاى ۳۵ تا ۴۵ با تداوم دومين دورهٔ فيلم‌سازى داستانى در بخش خصوصى و تأسيس استوديودها (از سال ۱۳۲۷)، دوران عمده‌اى در تاريخ سينماى مستند ايران محسوب مى‌گردد.

ابراهيم گلستان از سال ۱۳۲۵، شش فيلم مستند تحت نام چشم‌انداز از تأسيسات شرکت‌هاى عامل نفت تهيه و سازمان فيلم گلستان را راه‌اندازى کرد. اين مؤسسه آموزش کسانى چون فروغ فرخزاد را به عهده گرفت. فيلم‌هاى يک آتش (با فيلم‌بردارى شاهرخ گلستان و تدوين‌گرى فروغ فرخزاد)، تپه‌هاى مارليک، موج و مرجان و خارا، نخستين جوايز بين‌المللى را از جشنواره‌هاى پزارو، ونيز و سانفرانسيسکو دريافت کردند. اين استوديو امکان تجربه و آموزش و کار را براى صمد پورکمالي، فروغ فرخزاد، شاهرخ گلستان، ميناسيان، محمود هنگوال و امير کرارى و ديگران فراهم آورد.

فيلم گنجينه‌هاى گوهر، خراب‌آباد، از قطره تا دريا و خشت و آينه از ديگر آثار گلستان هستند.

ديگر مستندساز اين سال‌ها محمد ابراهيم فرخ غفارى است که سال ۱۳۲۸، پس از تحصيل در فرانسه به ايران آمد و فستيوال سينماى بريتانيا را به راه انداخت. وى سال ۱۳۲۰ به اروپا بازگشت و تا سال ۱۳۳۶، مدير اجرايى فستيوال بين‌المللى آرشيوهاى فيلم در پاريس بود. سال ۱۳۳۷ جنوب شهر را در تهران ساخت که توقيف شد. وى ۶ فيلم براى شرکت نفت و در کل ۱۴ مستند ساخت: سيمان تهران، شوراى عالى اقتصاد، نور زمان، رگ‌هاى سياه، جزيرهٔ فارسي، وام‌هاى صنعتى و ... در دههٔ سى و چهل، امير رضوى‌پور و جمشيد بيوکى نيز براى شرکت نفت فيلم ساختند.

فيلم تخت‌جمشيد در سال ۱۳۳۹ توسط فريدون رهنما، فارغ‌التحصيل دانشگاه سوربن ساخته شد. اين فيلم ضمن ارائه اطلاعات شنيدارى و ديدارى دربارهٔ کاخ‌ها و تحليل مجارى‌ها، غم غربت گذشته را نيز داراست. اين فيلم از نخستين آثار بخش خصوصى ايران است که با نمايش تلويزيونى در امريکا درآمد خوبى کسب نمود.

”مينياتورهاى ايراني“ توسط مصطفى فرزانه فارغ‌التحصيل مدرسهٔ مطالعات سينمائى فرانسه در سال ۱۳۳۷ در پاريس ساخته شد و در جشنوارهٔ کن جايزه برد. ”کوروش کبير“، ديگر ساختهٔ مصطفى فرزانه در سال ۱۳۳۹ تهيه شد و بعد به ده زبان دوبله شد و در اختيار نمايندگى‌هاى ايران در خارج از کشور قرار گرفت.

”خانه سياه است“، ساختهٔ فروغ فرخزاد، به تعبير حميد نفيسي، مستند حيثيت‌آور تعريف شد. اين فيلم سرآغاز مجموعه آثارى است که پس از آن در فضاهاى واقعى ساخته شدند. اين فيلم که در سال ۱۳۴۱ ساخته شد؛ انباشته از لايه‌هاى درونى است که شامل گزارشي، نمادين، گفتمان يأس و خشم و شاعرانه است. در سرتاسر فيلم صداى شاعر شنيده مى‌شود که جملاتى را با صدايى محزون و با احساس ادا مى‌کند. او خود مى‌گويد: ”اين صدا از درون اين آدم‌ها بيرون مى‌آيد و ...“. گفتار فيلم از گفتارهاى تأليفى يا گردآ‌ورى در تاريخ سينماى مستند ايران است. قريب به اتفاق کلام فيلم، متعلق به شاعر نيست و با استفاده از کتاب مقدس و ”عهد عتيق“، از آنجا جدا شده و بافت تازه‌اى يافته است. در واقع حس سراسرى فيلم از کتاب ”ايوب“، کتاب مزامير يعنى زبور داود و حتى ارمياء نبى مورد توجه نويسندهٔ گفتار متن بوده است. اينها هر سه جزء کتاب‌هاى سى‌ونه گانهٔ عهد عتيق است.

از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ سندى وجود دارد که توسط هوشنگ شفتى ساخته شده است. ”شورش کور“ روز بعد از اين واقعه، از ويرانى‌ها گرفته شده است. فيلم از نظر تصويري، گزارشى و از جهت گفتار، کنايى است.

در اينجا بايد از برادران اميدوار و ثبت تصاويرى از سفرهاى آنها ياد کرد. آنها از قارهٔ آمريکا، استراليا، اروپا، آفريقا، ژاپن، عربستان، کويت، سودان و ... فيلم‌هايى تهيه کردند و به نمايش گذاشتند. فيلم ”عجايب مسافرت‌هاى برادران اميدوار“ در سال ۴۳، توسط گنجى‌زاده در سراسر ايران توزيع شد.

در سال ۱۳۴۵، فيلم ”خانهٔ خدا“ توسط ابوالقاسم رضايى و جلال مقدم و فيلم‌بردارى احمد شيرازي، محمود ايثاري، عباس دستمالچى و نعمت حقيقى با سرمايهٔ استوديو ايران فيلم ساخته شد. اين فيلم بسيارى را به سينما کشانيد.

فيلم گود مقدس در سال ۱۳۴۳ توسط هژير داريوش ساخته شد. اثر بعدى اين کارگردان، چهرهٔ هفتاد و پنج، در سال ۱۳۴۴ براى ادارهٔ هنرهاى زيبا ساخته شد که از فستيوال برلين جايزه گرفت.

محمد فاروقى فيلم‌ساز ديگرى بود که ”تهران امروز“ و ”طلوع جدي“ را ساخت. وى نوۀ دخترى احمدشاه قاجار بود.

در همين دوره کامران شيردل فارغ‌التحصيل سينما از مرکز تجربيات سينمايى رم، تحت تأثير در جريان موج نوى فرانسه و نئورئاليسم ايتاليا، فعاليت خود را آغاز کرد. وى در سال ۱۳۴۴، فيلم نئورئاليستى آيينه را ساخت و سپس به ايران آمد و ”بوم سيمين“ را براى وزارت فرهنگ و هنر ساخت. فيلم‌هاى سه‌گانهٔ ندامتگاه (۱۳۴۴)، قلعه و تهران پايتخت ايران است

(۱۳۴۵)، از آثار تصويرگرا و هنرى متفاوت است که ساختارى متفاوت داشت. او بر فقر و تباهى بعنوان حامل يک جامعهٔ بيمار تأکيد مى‌کند. ”اون شب که بارون اومد“، از نخستين مستندهاى ايرانى است که در آن صدا و گفتار و تدوين، کاربرد دراماتيک دارد. نوعى تقابل فلسفى در آثار شيردل با ريشه در فرهنگ ايران وجود دارد؛ و کاربردى سياسى و اجتماعى در آن بچشم مى‌خورد.

در دههٔ چهل فيلم‌سازانى چون خسرو سينايي، نيز از راه رسيدند. وى که تحصيلکردهٔ آکادمى موسيقى و هنرهاى نمايشى وين در رشتهٔ کارگردانى فيلم و نيز دانش‌‌آموختهٔ کنسرواتوار وين در رشتهٔ تئورى موسيقى بود؛ فعاليت خود را از سال ۱۳۴۶ در امور سينمايى فرهنگ و هنر با کار ”آوايى که عتيقه مى‌شود“ آغاز کرد؛ و تا سال ۱۳۵۰ با ساختن ”آن سوى هياهو“، ”۲۵ سال هنر ايران“ و ”سردى آهن“، همکاريش را ادامه داد.

در دههٔ چهل سينماى هنرى رشد کرد، و سينماى شکل‌گرا تجربه شد. نيشدارو اثر منوچهر انور از اين نظر نمونهٔ شاخصى است.

سهراب شهيد ثالث، دانش‌آموختهٔ کنسرواتوار آزاد پارس، با استخدام در ادارهٔ فرهنگ و هنر در سال ۱۳۴۴، رقص درويشان، دومين نمايشگاه آسيايي، رقص بجنوردى و پيک را ساخت.

فيلم کوتاه ستون شکسته اثر هوشنگ شفتى در سال ۱۳۴۴، بعنوان اثرى مستند، در سالن کانون فيلم به نمايش درآمد.

تعدادى فيلم به روش مردم‌نگاري، از تابستان ۱۳۴۶، توسط نادرافشار نادري، دکتراى مردم‌شناسى از دانشگاه سوربن فرانسه و همسرش، ساخته شد.

بلوط (۱۳۴۷) نخستين اثر مردم‌نگارى عملى در ايران است که برندهٔ جايزه اول جشنواره ”ABU“ شد.

فيلم‌هاى ”نخل“ و ”تاراز“، ”عروسى مقدس“ و ”آب و آبياري“ از محمدرضا مقدسيان فيلم‌هايى از اين دست هستند. ”مشک و خرابه‌هاى دهدشت“ همزمان با ”بلوط“ ساخته شدند.

تاریخ سینمای ایران

تاریخ سینما اگر طولانی نباشد اما بیشتر از قدمتش دلربا و فریبنده است. آنچنان مسحور کننده است که بسیاری را میخکوب و یکجانشین می کند و خاطره هایی که با موسیقی و تصویر این پرده در هم آمیخته با تلنگری به یاد آورده می شود.

تاریخ همیشه شنیدنی است اما تاریخ سینما هم شنیدنی و هم دیدنی است. قاب تصویر چه در سینما و چه در تلوزیون جز جداناشدنی از زندگی روزمره ماست، بگذریم از قدرت القا و تبلیغات و تنها گزینه سرگرمی و بی خرج این روزهای بی پولی ماست.
کسی بدون زحمت دادن به ما ، از قصه ها و رویاها و آرزوهای ما تصویری می سازد و ما هم قهرمان داستان می شویم . گریه می کنیم ، می خندیم و برای همیشه دیالوگ هایشان ورد زبانمان می شود . یه چیزی شبیه همون دیالوگ معروف (ما گفتیم زدیم، شما هم بگید زده).

سینما در جهان اشتراکش در ابزار است اما تفاوتش در زبان، محتوا، فرهنگ ، نگاه و سیاست است و این تفاوت هاس که فیلم ها را دیدنی کرده است.
سوغات شاه فرنگ رفته جناب مظفرالدین شاه دستگاه سینماتوگراف در سال ۱۲۷۹ بود که ورود این دستگاه سرآغازی بود برای اولین برداشت های سینمای ایران. نخستین فیلم صدا دار که سر و صدای بسیاری با خود داشت، فیلم دختر لر بود.

اولین سالن سینمای ایران در شهر تبریز در سال ۱۲۷۹ به نام سینما سولی توسط کاتولیک ها تاسیس شد و آغاز به کار کرد و چون در آن زمان دور هم تعطیل شدن نیز مرسوم بود ۱۶ سال بعد نیز شامل این سالن سینما هم گشت .تغییر جو سیاسی در آن زمان باعث می شد سینمای ایران تحت تاثیر این تغییرات قرار گیرد.سال های ۱۳۱۵ تا ۱۳۲۷ و نیز بعد از آن ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ دوره هایی بودند که سینمای ایران دچار چالش های فراوان میگشت. سانسور، بی رونقی و نبود فیلم های کافی از جمله این چالش ها بود. تاسیس چند شرکت سینمایی بعد از سال های ۱۳۲۲ باعث عمومی تر شدن سینما در بین مردم شد و به آهستگی در بین توده مردم رواج پیدا کرد و پس از این دوران بود که فیلم فارسی جای خود را در جامعه آن روز پیدا کرد.

در اوخر دهه ۴۰ ظهور فیلم هایی چون قیصر و گاو سلیقه سینمایی ایران را دچار تحول اساسی کرد و این تحول ، سینما را در دهه ۵۰ با انقلابی اساسی مواجه کرد و افرادی با خود موج بزرگی از نوع جدید نگاه به هنر را به همراه داشتند که برای همه ما نام هایی آشنا هستند.

این انقلاب سینمایی اواخر دهه ۵۰ با انقلابی دیگر روبه رو گشت و البته در تقابل.
سینمای ایران بعد از انقلاب سال ۱۳۵۷ با سد محکمی چون سانسور بسیار تغییر جهت داد. فرمایشی بودن، سفارشی بودن و اعمال نظرات دولتی بر بدنه سینما و اعمال امر محتوا نقش سودآوری در سینمای ایران را بسیار کمرنگ کرد. اما از آنجا که به قول مردم قدیم زغال در فشارالماس می شود فیلم سازان ما نیز در آن دوران آثاری را خلق کردند که تحسین جهان هنر را برانگیخت. هنرمندانی چون عباس کیارستمی،مسعود کیمیایی، محسن مخلباف، بهرام بیضایی و داریوش مهرجویی.
سینمای ایران با پیدا کردن مسیر خود هرچند دشوار توانست در جامعه بین المللی جای خود را پیدا کند و بسیاری از جوایز به نام و با ارزش را از آن خود کند.

شاه در سال ۱۹۰۰ میلادی در سفری به فرانسه در میان وسایل سرگرمی مختلف یک دستگاه سینما توگراف میبیند. او از این پدیده سحر انگیز خوشش می آید و در سفر نامه اش می نویسند «دستگاهی است که به روی دیوار می اندازند و مردم در آن حرکت می کنند » در این هنگام میرزا ابراهیم خان عکاسباشی به دستور مظفرالدین شاه دستگاه را خریداری می کند . بنابراین می توان میرزا ابراهیم خان را به تعبیری نخستین فیلمبردار ایرانی دانست هر چند که فیلمبرداری حرفه ای بعد ها با خان بابا معتضدی شروع شد .سینما توگراف در اوایل سال ۱۲۷۹ هجری شمسی پا به ایران گذاشت و چند سال بعد نیز بهره گیری از آن برای نمایش عمومی رواج یافت.

اما قبل از آن تنها درباریان قاجار و اشراف از این دستگاه استفاده می کردند و در جشن های عروسی ،ختنه سوران و مراسم شاد دیگر با آپارات های ابتدایی فیلم هایی را، که از راه روسیه به ایران می آوردند ، نمایش می دادند . در واقع سینما در ابتدای ورودش به خدمت طبقه حاکم در می آید یعنی بر خلاف بیشتر دنیا که سینما از همان آغاز یک وسیله تفریحی عامه پسند به شمار می رود و در بازارهای مکاره و تالارهای مختلف مردم کوچه و بازار را سرگرم میکند ، در ایران به صورت یک سرگرمی محدود اشرافی پدیدار می شود .

در سال ۱۲۸۳ شمسی اولین سالن سینمای در خیابان چراغ گاز به وسیله میرزا ابراهیم خان صحافباشی باز شد . در این سالن فیلم های کمدی کوتاه را که در نهایت ۱۰ دقیقه بودند را نمایش میدادند.

«مثلا یکی از این فیلم ها مردی را نشان میداد که کوچه ای را جارو میکرد و ماشین جاده صاف کن سر می رسد و او را زیر می گرفت و جاروکش به شکل دراز و باریک در می آمد و بعدا باز با وسیله دیگری همان مرد چاق و کوتاه میشد.»

سینما عمومی می شود

مهدی روسی خان که پدرش انگلیسی و مادرش تاتار روس بود کارش را در ایران با عکاسی آغاز می کند. در سال ۱۲۸۶ روسی خان به کارش رونق می بخشد. او در این سال با خریدن یک دستگاه پرژکتور اقدام به نمایش فیلم های کوتاه ۸ تا ۹ دقیقه می کند. در آغاز در حرمسرای محمد علی شاه فیلم نشان داد و یک سال بعد در خیابان فردوسی فعلی یک سالن سینما برپا کرد که با فیلمی از جنگ روس و راین افتتاح می شود. مدتی بعد بالا خانه ای را در خیابان لاله زار اجاره کرد و آن را به صورت سالن درآورد. روسی خان مرد مستبدی بود و با دربار محمد علی شاه رابطه داشت. روس های مستقر در ایران نیز از او حمایت می کردند. به همین دلیل توانست به رغم مخالفت هایی که با سینما می شد، به کار خود ادامه دهد. در این زمان اتفاق عجیبی رخ می دهد . در این زمان که مبارزه حکومت و مشروطه خواهان بالا گرفت ، سالن سینمای روسی خان را یک شب مجاهدان مسلحانه اشغال می کردند و به تماشای فیلم می نشستند و یک شب هم قزاق های روس.

موازنه نظامی سرانجام به هم می خورد، سینمای روسی خان غارت می شود و آپارات و دستگاه های سینما توگراف و فیلم ها از بین می رود .

روسی خان چندی پس از فرار محمدعلی شاه به خارج رفت و تا مارس ۱۹۶۸ در سن کلو پاریس زندگی می کرد و در انجا نیز درگذشت.

همزمان با روسی خان شخصی به نام آقااوف مشهور به تاجر باشی در خیابان چراغ گاز ، در قهو خانه زرگرآباد، اقدام به نمایش فیلم می کند . رقابت ناسالمی بین او و روسی خان ایجاد می شود . کار به زد و خورد و زندان می کشد . به هر حال این دو پای مردم را به سینما باز می کنند . اما نخستین کسی که بهره برداری همگانی از سینما را رواج داد ، و پس از آن همیشه در ایران سالن سینما وجود داشت شخصی به نام آراداشس باتماگرایان معروف به اردشیر خان ارمنی بود که در سال ۱۲۹۱ سالنی در خیابان علاءالدوله جنب فراماسونری میرزا ملکم خان ، با همکاری آنتوان خان ، یاته فرر و سوریوکین باز کرد و با این فتح باب سالن های دیگری نیز در تهران باز شد . در سال ۱۲۹۲ ژرژ اسماعیلف رو به روی سالن اردشیر خان سینما دایر می کند ، و کار به رقابت می کشد.

نکته قابل توجه در نخستین سالهای استفاده عمومی از سینما، همزمانی نمایش فیلم و اجرای تعزیه بود. تعزیه معمولا از ساعت ۲ بعداز ظهر اجرا می شد و تا دو ساعت از شب گذشته ادامه می یافت . نمایش دهندگان فیلم نیز برنامه نمایش خود را ، در همین ساعت ها گنجاندند . پیامدش همان بود که انتظار می رفت. سینماتوگراف، پدیده ای شگفت انگیز ، که طی چندین سال، توده ای وسیع را به بند طلسم خود کشید و میادین نمایش های سنتی را از تماشاگران تهی ساخت

نخستین فیلمبردار حرفه ای
یک سال پس از ساخته شدن مستند پر اهمیت علف (۱۳۰۳) توسط مریان کوپر و ارنست .بی . شودزاک درباره کوچ ایل بختیاری ، خان بابا معتضدی نخستین ایرانی بود که در داخل کشور به فیلمبرداری پرداخت. معتضدی در سال های ۱۳۰۴ تا ۱۳۱۰ به این کار اشتغال داشت . فیلم های خبری صامت برمی داشت و معروف ترین آن ها به گفته خوداو فیلمی است به نام فیلم “مجلس موسسان” که در سال ۱۳۰۴ درباره مجلس موسسانی ساخته شد که رضاخان را به پادشاهی برگزید . و همینطور فیلمی که چند ماه بعد در سال ۱۳۰۵ از تاجگذاری او برداشت .

رونق سینما داری
اولین سینمایی که در تهران نمایش داد سینمای “علی وکیلی” به نام “گراند سینما” بود . این سینما هر هفته در روزهای دوشنبه و جمعه فیلم های تازه ای نمایش می داد.
سیاست های هیات حاکمه در رواج فرهنگ این بود که دروازه های مملکت به روی انواع فیلم ها باز شود .رونق سینما داری باعث شد که وکیلی به فکر ساختن سینمایی دیگر بیفتد و به این منظور سینمای *سپه* را در خیابان سپه بنا نهاد که بعدا به زهره تغییر نام داد . هنوز فیلم ها صامت بود. وکیلی ، برای اینکه تنوع به کارش بدهد برای هر سینما ارکستری به وجود آورد که قبل از شروع نمایش در فاصله پرده ها و در حین نمایش فیلم در جلوی پرده سینما آهنگ های ایرانی می نواخت . چند سال بعد که سینما “ایران” به وجود آمد گرامافونی زیر پرده سینما نصب کرد که قبل و بعد از شروع فیلم آهنگ غیر ایرانی پخش می کرد . علی وکیلی چندی بعد سعی کرد سالنی نیز مخصوص بانوان بسازد . بنابراین در سالن مدرسه زرتشتیان در خیابان نادری سینمایی تاسیس کرد و برای اینکه خانم ها را به سینما جلب کند در روزنامه های ایران و اطلاعات آگهی گشایش سینما را به اطلاع آنان رسانید . کسانی که نسخه ای از این روزنامه ها را ارائه می دادند می توانستند بدون خرید بلیط فیلم را در نخستین نمایش ببینند .
به یمن درآمد سرشار ، به شمار سینما ها افزوده شد .سینماهای ایران ، مایاک ، فردوسی، ناسیونال، هما ، استخر، سینما تئاتر ملی ، ونوس آغاز به کار کردند. در این دوره از تاریخ سینمای ایران ، سینما تفریحگاه اقشار متفاوت می شود.

فیلم ها حرف می زنند
افتتاح سینما پالاس در محل سابق سینما ایران به سال ۱۳۰۹ یک حادثه بود ، زیرا مردم تهران برای نخستین بار سالنی مجلل و سینمایی بزرگ می دیدند .این سینما را “مرتضی قلی خان بختیاری” با مخارج هنگفت بنا کرده بود و از همه مهمتر اینکه فیلم های سینما پالاس “حرف می زدند “.
سینما پالاس که مدیرش “خان خانان” فوتبالیست معروف آن زمان بود ، مردم را به واسطه کنجکاوی برای تماشای فیلم ناطق به خود جلب میکرد، اما از آنجا که در آن موقع نمی توانستند فیلم ها را دوبله کنند و دستگاه های پخش صدا هم خوب نبودند، از بلندگوها صدای گوش خراشی شنیده می شد ، هیچکس چیزی از فیلم های این سینما متوجه نمی شد . به همین دلیل پس از مدتی سینما پالاس رو به تعطیلی می رود . و در این زمان اما سینما “ایران و مایاک” ناطق شده بودند.
به هر حال سینمای ناطق در ایران تبدیل به یک واقعیت شده بود ، افرادی که زبان خارجی می دانستند داستان فیلم را می فهمیدند، بنابراین روشنفکران و زبان دانان آن زمان طالب آن سینما شدند و مردم عادی به سینماهای درجه دو رفتند که سریال نشان می دادند .این وضع تا زمانی که دوبله فیلم آغاز شد ادامه داشت . در طول این سال ها سینمای وارداتی جای پای خود را محکم کرد و از این زمان یعنی سال ۱۳۰۸ بود که سینمای فارسی جا در پای سینمای وارداتی گذاشت و شروع به کار کرد.

اولین فیلم بلند سینمایی
اولین فیلم بلند سینمایی ایرانی “آبی و و رابی” نام داشت که به وسیله “اوانس اوهانیان” در سال ۱۳۰۸ نوشته و کارگردانی شد و فیلم برداریش را خان بابا معتضدی انجام داد . اوهانیان این فیلم را با شرکت مهندس “ضرابی و سهرابی” ساخت . مقداری از این فیلم کمدی را حرکات دو مرد کوتاه و بلند مضحک تشکیل می داد و بخشی از آن نیز نقاشی بود . نقاشی را فردریک تالبرک ( نقاشی که آرم راه آهن دولتی ایران را ساخت) تهیه کرده بود .
در سال ۱۳۱۱ اوهانیان که شرکت سهامی پرسفیلم را تاسیس کرده ، قصد می کند بعد از پنج سال از آغاز سینمای ناطق دومین فیلم صامت خود *حاجی آقا آکتور سینما * را بسازد. او معتقد بود فیلم باید به شیوه کمدی ساخته شود ، تا بتوان مردم را به سینما عادت داد و در همان حال خیال تهیه کننده را از بازگشت پولش راحت کرد .
*حاجی آقا* که “حبیب الله مراد” شاگرد مدرسه سینمایی اوهانیان نقش او را بازی میکرد ،، مردی است مخالف سینما که دخترش( آسیا قسطانیان) و دامادش ( عباس خان طاهباز) او را به گوشه و کنار شهر می کشاندند و مخفیانه از او فیلم می گیرند ، سر انجام با تمهیدی حاجی آقا را به سینما می برند. *حاجی آقا خودش را می بیند ،خوشش می آید و برای خودش و سینما کف می زند .*
فیلم، کمدی و در دو پرده بود وگرچه واقعیت های اساسی را در بر نداشت ، اما ایجاد شکاف میان طرز تفکر دو نسل را که با سیاست های اجتماعی رضا شاه روز به روز نمایان می شد را بازگو می کرد.
فیلم را پائولو پوتومکین فیلمبرداری و حبیب الله مراد ، آسیا قسطانیان، زما آکانیانس، عباس خان طاهباز، عباس قلی خان عدالت پور، غلامحسین خان سهرابی فرد و آوانس اوگانیانس (اوهانیان) نقش های آن را بازی کردند .

فراز و نشیب های مرادی

تب ساختن فیلم در آن دوران صرفا در تهران نبود. این جادوی بزرگ کسی چون “ابراهیم مرادی” را سحر کرد و باعث شد در سال ۱۳۰۹ در بندر انزلی فیلم “انتقام برادر” را کلید بزند.

او در دوازده سالگی در یک مهمانی خصوصی با سینما آشنا شده بود و چون کمی به عکاسی آشنایی داشت به هنر سینما علاقمند شد. در سال ۱۳۰۸ پس از پایان تحصیلاتش استدیوی “جهان نما” را در انزلی تاسیس کرد. او برای ساختن فیلم “انتقام برادر” سه هزار تومان هزینه کرد که تنها هزار تومان فروش داشت، فیلمش نیمه کاره ماند؛ اما همین فیلم نصفه و نیمه را با چاشنی رقص و آواز در شهرش به نمایش گذارد و پس از آن راهی تهران شد.

با تاسیس آموزشگاه های بازیگری و فارغ التحصیل شدن عده ای هنرجو و پا گرفتن محافل که اکثرشان با اشتیاق و حرارت راجع به سینما حرف می زدند و نقد ها و تعریف هایی که از فیلم “حاجی آقا اکتور سینما” می شد مرادی را ترغیب میکرد برای ساختن فیلم های دیگرش. او به هر دری میزد تا بتواند تهیه کننده ای برای ایده های خود پیدا کند اما هر چه میگشت کمتر میافت . تاثیر فیلم “حاجی آقا” آنقدر بود که بقیه را ناراضی و دچار تردید کند. پس از جستجوهای فراوان مرادی شرکتی را می یابد به نام “کازانوا”. صاحبان شرکت با دیدن قسمتی از فیلم “انتقام برادر” راضی به همکاری با مرادی می شوند اما عجیب آنکه پس از به میان آمدن حرف برای سرمایه گذاری عقب نشینی می کنند.

مرادی نا امید نمی شود و همچنان به دنبال سرمایه گذار می گردد و در همین جستجوها بود که تعدادی از موسسان آموزشگاه بازیگری اوهانیان را پیدا می کند و جستجوی این بارش منجر به تاسیس “شرکت محدود فیلم ایران” می شود. این شرکت با تجهیزات فیلمبرداری “مرادی” رونق می گیرد و با همین روند رو به رشد تصمیم به ساختن فیلم “بوالهوس” می گیرد. پس از آنکه اداره سیاسی تهران مجوز این فیلم را صادر کرد مرادی در سال ۱۳۱۲ در روزنامه ها آگهی درخواست هنرپیشه را چاپ کرد. با این مطلب :

اولین موسسه فیلمبرداری ایران “شرکت فیلم ایران“ برای فیلم برداری های خود کلاسی تشکیل داده

و عده ای را مجانا در کلاس های مذکور برای تربیت آرتیست می پذیرد. خانم ها و آقایان داوطلب تا ۲۵ خرداد همه روز از ۵ تا ۷ بعدازظهر به دفتر مرکزی و آتلیه شرکت واقع در خیابان امیریه مراجعه نمایید .

مرادی بعد از دادن این آگهی به آرزویش می رسد و بالاخره فیلمش را می سازد. سناریو داستان این بود که:

مردی در بازار هفتگی روستا دختری را میبیند و پس از آشنایی با او ازدواج می کند. بعد از مدتی به بیماری دچار می شود که ناچار به تهران می آید و در آنجا شیفته دختری می شود. خبر این شیفتگی به همسرش میرسد و او که نمی تواند این خیانت را تحمل کند دست به خودکشی می زند اما توسط شخصی نجات پیدا می کند. مرد که پس از مدتی به اشتباه خود پی می برد، به روستا بر می گردد اما دیگر بسیار دیر شده بود.

در واقع فیلم بوالهوس در آن دوران به مقایسه سطحی و تفاوت های زندگی شهری و روستایی پرداخت. امتداد فیلم مرادی به فیلم های “مجید محسنی” و “پرویز صیاد” می رسد.

به خاطر این فیلم به آقای مرادی اداره کننده موسسه فیلمبرداری از طرف وزارت معارف مدال علمی اهدا شد و البته این مدال با آن همه مشکلات آن دوران بسیار برازنده ایشان نیز بود. مشکلاتی چون نبود اطمینان برای سرمایه گذاری بر روی فیلم، نبودن سرمایه کافی برای کارهای فنی، ضعیف بودن برق شهری که باعث ایجاد خلاقیت و استفاده از لامپ توری “تی توس” که با بنزین روشن میشد و با این نور فیلم ها را چاپ می کردند.

آنروزها که تهران آب لوله کشی نداشت مجبور بودند بعد از ظهور فیلم ها را در حوض شستشو دهند، که این موضوع باعث جذب ماهی ها میشد و آنها ژلالین فیلم ها را می مکیدند، فیلم ها زخمی می شدند و همین باعث آسیب زدن به فیلم ها می گشت.

کمبود وسایل ارتباطی باعث می شد تا مواد و وسایل اولیه فیلم ها بعد از یکسال و نیم که از اروپا با کشتی می آمد به دستشان برسد و این معطلی و در انبار گمرک ماندن، باعث فاسد شدن نگاتیو ها و پس از آن نیز دیگر قابل استفاده نبودند.

این کمبودها و نبود امکانات کافی اگرچه آزار دهنده بوده و هستند اما در مواردی باعث شد که خلاقیت هایمان نیز گل کنند و برای پیش بردن هدف هایمان از وسایل تکمیلی که خود سازنده شان بودیم بهره ببریم و آقای ابرایم مرادی نیز هم در آن زمان از این قاعده مستثنی نبودند و با تلاش به سمت آرزوهایشان پیش رفتند.

آغاز سینمای ناطق

نخستین فیلم ناطق ایرانی در سال ۱۳۱۱ در کمپانی “امپریال فیلم” بمبئی ساخته شد. فیلم “دختر لر” اولین فیلم ناطق ایرانی است که در دوران خود با استقبال گرمی رو به رو گشت و از لحاظ مدت نمایش و فروش رکوردش تا چند سال شکسته نشد. نوشتن فیلنامه، کارگردان و نقش اول فیلم را “عبدالحسین سپنتا” بر عهده داشت و بقیه بازیگران آن “روح انگیز کرمانی” هادی شیرازی و سهراب بودند .

مدت ضبط این فیلم دو ماه طول کشید و در دیماه ۱۳۱۲ در دو سینمای مایاک و سپه به نمایش در آمد. داستان “دختر لر” درباره زندگی دختری است به اسم گلنار که در قهوه خانه ای کار می کند. و در آنجا با جعفر که مامور دولت است آشنا می شود و پس از مدتی شیفته هم می شوند. گلنار در کودکی توسط راهزنان لر دزدیده شده بود و اینک قلی خان رئیس راهزنان چشم طمع به گلنار داشت. و این موضوع باعث درگیری جعفر و قلی خان می شود. گلنار و جعفر پس از مدتی با هم ازدواج می کنند و برای اینکه از شر قلی خان در امان باشند به بمبئی فرار می کنند و …

بر اساس سناریو وقایع فیلم در ایران رخ میداد. بنابراین دکور، لباس ها، و سایل صحنه میبایست ظاهری ایرانی می داشتند و بسیاری از آنها در هند یافت نمی شد و پس از سفارش سپنتا از ایران به هند فرستاده شد.

سپنتا در فیلم دختر لر سعی داشت ترقیات و پیشرفت ایران را نشان دهد و از لحاظ ملی و تهییج احساسات ملی ایرانیان دور از وطن موفق عمل کرد.

یکی از مشکلات “سپنتا” یافتن بازیگر زن بود. بسیار جستجو کرد اما نتیجه نداد تا سرانجام روح انگیز سامی نژاد همسر یکی از کارکنان استدیو امپریال به کمکش آمد و حاضر شد در نقش گلنار بازی کند. با اینکه ایشان در آن نقش خوب بازی کردند اما پس از آن دیگر حاضر نشدند به بازیگری خود ادامه دهند. و علت آن برخورد ناراحت کننده جامعه و اطرفیان با ایشان برای کار بازیگری بود.

سپنتا مرد ادیبی بود و ادبیات کهن را بسیار مطالعه کرده بود و در این عرصه صاحب نظر به شمار می رفت. او برای اینکه بتواند تاریخ را به تصویر بکشد سینما را محل مناسبی دید و به همین سبب پی ساختن دومین فیلمش رفت.

دومین فیلم او در مورد سرگذشت “فردوسی” از زمان جوانی تا پیری است که نام این فیلم را “فردوسی” گذاشت. در این فیلم حماسه سرایی شاعر را به تصویر می کشد و با مرگ غم انگیز فردوسی به پایان می رسد.

وقتی رضاشاه فیلم را دید از قسمت هایی از آن خوشش نیامد و سپنتا مجبور شد سکانس های مربوط به سلطان محمد غزنوی را به طور کامل از اول فیلمبرداری کند و او را پادشاهی عادل و هنردوست نشان دهد.

ساخت این فیلم دو ماه طول کشید، نقش فردوسی را نیز به شخصی به نام “محتشم” که در سفارت ایران در هند کار میکرد سپرد . این فیلم از ظرافت های سینمایی خوبی در زمان خود برخوردار بود .

سومین فیلم سپنتا “شیرین و فرهاد” نام دارد که فیلمنامه اش را از منظومه “نظامی گنجوی” اقتباس کرده و آنرا نیز در کمپانی امپریال بمبئی ساخت. بازیگران این فیلم به غیر از سپنتا، “فخر جبار رازی، محتشم و فرسا” بود. این فیلم ۴ سال به طول انجامید و در سال ۱۳۱۳ به نمایش در آمد. جنبه دراماتیک این فیلم باعث شد تماشاگران زیادی را به خود جلب کند.

چهارمین فیلم سپنتا “چشم های سیاه” نام دارد. دو ماه طول کشید و در استدیوی “کریشنا فیلم” ساخته شد و در سال ۱۳۱۵ به مدت بیست و هشت شب به نمایش درآمد. این اثر سرگذشت دختر و پسری است در زمان نادرشاه که به نفع ایران جاسوسی می کنند.

سپنتا در دوران کاری خود همواره با مشکلات زیادی مواجه میشد و یکی از این مشکلات شرکت های فیلم سازی بودند. به طور مثال یکی از آنها کمپانی امپریال بمبئی بود. این کمپانی خواستار ساختن فیلم های متعدد با هزینه کم و سود بالا بود و در عین حال هم به تعهدات خود در مقابل سپنتا پایند نبود و همین موضوع باعث ضرر سپنتا و چالش های فراوانی برای او می شد.

آخرین فیلمی که سپنتا ساخت “لیلی و مجنون” بودکه فیلمنامه این اثر از “منظومه لیلی و مجنون” از نظامی گنجوی گرفته شده بود و موسیقی این فیلم از میان ساخته های “کلنل وزیری” انتخاب شد. تهیه این فیلم ۴ ماه طول کشید و در فروردین ۱۳۱۶ به روی پرده رفت. سپنتا زحمت های زیادی برای این اثر متحمل شد.

او پس از لیلی و مجنون طرح دیگری به نام “جغد سیاه” را ریخته بود که امکان ساخت آن را نیافت. او همچنین در سر سودای ساخت فیلم “عمر خیام” را می پروراند که در آن نیز ناکام ماند.

سپنتا در سال ۱۳۱۵ تصمیم گرفت به ایران بازگردد تا بتواند فعالیت هایش را در ایران ادامه دهد. او سعی داشت توجه مسئولان ایران را برای ساختن یک استدیوی فیلمبرداری جلب کند اما متاسفانه موفق نمی شود.

او در بدو ورود با برخورد بد در گمرک مواجه شد و بدتر از آن فیلم لیلی و مجنون را مدتی در آنجا نگه داشتند، تا حدی این ناراحتی ها به او فشار آورد و از آمدن به ایران اظهار پشیمانی کرد.

دولت وقت آن زمان، سینما را جدی نمی گرفت و حتی یک نفر هندی که از طرف کمپانی “ایست ایندیا” برای تاسیس استدیو به ایران آمده بود با تهدید سینماچیان مواجه می شود و فرار را برقرار ترجیح می دهد و از راه خرمشهر به هند بر میگردد. سپنتا که با دلخوشی در مورد وضعیت سینمای ایران به وطن بازگشته بود دچار سرخوردگی می گردد و گوشه گیری پیشه می کند.

از سال ۱۳۱۵ تا ۱۳۲۶ در ایران هیچ فیلمی جلوی دوربین نرفت و هنگامی که تولید فیلم از سر گرفته شد سپنتا در انزوا بود و اصولا پس از مدتی شیوه ای که او در سینمای ایران آغاز کرد مسیر دیگری بود که با سلیقه اش جور نبود.

سپنتا پس از سی سال به فیلمسازی روی آورد. اما این بار با دوربین حرفه ای کار نکرد. او یک دوربین ۸ میلیمتری خرید و بین سال های ۱۳۴۶ تا ۱۳۴۸ چند فیلم ساخت. یکی از این فیلم ها به نام “پاییز” بود. بازیگران این فیلم مردم بودند. روستایی بود که گندم می کوبید، دختری که در زیر چادر ایلامی قالی می بافت و …

سپنتا در سال ۱۳۴۸ در اصفهان درگذشت و در اواخر عمرش با ساختن چند فیلم از واقعیت های زندگی، زنذگی را بدرود گفت.

سال های”۱۳۱۵ تا ۱۳۲۷” سال های سکوت سینمای ایران در یکی از پر تطالم ترین دوران های تاریخ سیاسی جهان بود. در این فاصله، شرکت های فیلمسازی خارجی فعالیت خود را در ایران گسترش دادند. آغاز جنگ جهانی دوم برای ایران ناامنی و بی ثباتی و فقر به همراه آورد و برای سینمای ایران رکود را به همراه داشت و کمتر کسی با این وضعیت حاضر به سرمایه گذاری میشد. اما سینمای امریکا و اروپا از این پیش آمد در فیلم های مستند استفاده کردند و به پیشرفت های مهمی دست پیدا کردند اما در ایران وضعیت کاملا بر عکس بود و همه چیز به حالت سکون در آمده بود.

در آخرین سال های رکود، سینمای ایران دوباره احیا می شود و چندین نفر از جمله “اسماعیل کوشان” در سال” ۱۳۲۴” استدیوی دوبلاژ و فیلمسازی “میترا فیلم” را تاسیس می کنند.

کوشان که در سال “۱۳۲۱” در کمپانی “یوفای آلمان” به مطالعه سینما، به ویژه دوبلاژ پرداخته بود، پس از یک سال به اتریش می رود و تحصیلاتش را در استدیوی “وین فیلم” دنبال کرد. قبل از بازگشت به ایران او فیلم های ” دختر فراری” و “دختر کولی” را در ترکیه به فارسی دوبله کرد. با نمایش این فیلم ها در ایران کوشان متوجه شد علاقه مردم به فیلم با زبان فارسی بسیار زیاد است و پس از آن فیلم های “زن سنگدل” ، “تاراس بولبا” و “سکوت شب” را در قاهره دوبله کرد که آنها نیز موفق بودند. این موفقیت ها باعث شد تا کوشان به فکر ساختن فیلم بیفتد تا بتواند از این طریق به بازار تجارت سینما وارد شود.

اولین فیلمی کوشان دست به تهیه آن زد فیلم “طوفان زندگی” بود . او برای اینکه فیلم کاملا پولساز باشد از تمام عوامل استفاده کرد.

به طور مثال از “نظام وفا” که معلم و شاعر بود درخواست کرد فیلمنامه را بنویسد. از “علی دریا بیگی” که در آن زمان در هنر تئاتر معروف بود درخواست کرد که کارگردانی فیلم را به عهده بگیرد. موسیقی فیلم توسط دو استاد به نام “خالقی و صبا ” ساخته شد . ترانه های فیلم را “رهی معیری” سرود و استاد بنان آن را خواندند. تمام این عوامل مهم به علاوه اینکه فیلم به زبان فارسی سخن می گفت می توانست در فروش فیلم بسیار موثر باشد و فروش خوبی را در پی داشته باشد. طوفان زندگی در مدت یکسال ساخته شد و در اردیبهشت “۱۳۲۷” در سینما رکس با حضور اشرف پهلوی به روی پرده رفت. اما با تمام تلاشی که کوشان برای سود آوری این فیلم کرد ، این اثر با شکست مواجه شد. نقص فنی در فیلم والبته محتوای تکراری فیلم باعث شد تنها بیست شب بر روی پرده باشد و پس از آن میترا فیلم ورشکست شود.

پس از این ورشکستگی کوشان به تنهایی استدیویی به نام “کوشان فیلم” تاسیس کرد که بعد ها نام آنرا به “پارسفیلم” تغییر داد. کوشان بار دیگر به دنیای دوبله روی آورد و در همان حال به ساختن فیلم نیز پرداخت . فیلمی با نام “زندانی امیر” . نویسنده، کارگردان و فیلمبردار این فیلم خود کوشان بود و مهراقدس خواجه نوری، کیائی، ناصر صانعی و زینت مودب بازیگران فیلم بودند.

حسن علی ملاح و مهرتاش چهار آهنگ برای زندانی امیر ساختند که خانم مرضیه آنرا اجرا کردند. اما این اثر نیز شکست خورد. در آبان “۱۳۲۷” به مدت سه هفته در سینما رکس و هما اکران شد.

بدین ترتیب ساخت فیلم فارسی در ایران باب شد.

استدیوی پارسفیلم پس از آن فیلم “واریته بهاری” را به سینما عرضه می کند. این فیلم در مدت دو ماه ساخته می شود که فیلمنامه اش را آقای پرویز خطیبی نوشت و کوشان آن را فیلمبرداری کرد. استاد شوکت علو، استاد انتظامی، آقایان ملک مطیعی و تقی ظهوری با این فیلم به دنیای سینما وارد شدند. اما واریته ی بهاری فقط چهار شب بر روی پرده بود و این شکست دیگری بود در کارنامه پارسفیلم.

در مورد واریته بهاری و فیلمبرداری آن اینطور بود که دوربینی که کوشان با آن کار کرد دوربینی از نوع “بل اند هاول” بود که برای فیلمبرداری باید کوک میشد و چون کوک دوربین زود به پایان می رسید، بازیگران برای اینکه رفتارشان عادی جلوه کند، ناچار از حرکت تند و سریع در مقابل دوربین بودند. و موضوع دیگر این بود که در اواخر فیلمبرداری، نگاتیو کم آمد و کوشان هر چه گشت نگاتیو نیافت و به ناچار از “پوزتیو” استفاده کردند.

کوشان پس از هر شکستی که با آن مواجه می شد ناامید نمی شد و با امید جلو میرفت. پس از واریته بهاری به ساختن فیلم ” شرمسار” روی آورد. تغییرات کلی در عوامل، بازیگران و وسایل داد. فیلمنامه آن را “علی کسمایی” تهیه کرد. فیلمبرداری آن با شخصی مصری به نام “نوری الاصل” بود و خانم دلکش، دانشور و زرندی با این فیلم به دنیای هنر سینما وارد شدند. شش ماه تهیه فیلم به طول انجامید و در دیماه “۱۳۲۹” در سینماهای هما، رکس و متروپل به نمایش درآمد. داستان این فیلم بر روی روند فیلم های بعدی سینمای ایران تاثیر بسیاری داشت و بسیاری از آن الگو برداری کردند.

گسترش فیلم سازی

برای اولین بار در سینمای ایران در سال ۱۳۳۰ هفت فیلم فارسی به نمایش گذاشته شد. در این سال ابراهیم مرادی فیلم “کمرشکن” را ساخت . مرادی که در سال ۱۳۲۷ استدیوی “مرادی” را تاسیس کرده بود امیدوار بود تا بتواند فعالیت چشمگیری در عرصه سینمای ایران داشته باشد و به همین سبب فیلم کمر شکن را ساخت. اما این فیلم با استقبال مردم مواجه نشد و ورشکستگی استدیوی او را به همراه داشت. فیلمی که سه هفته در سینماهای “مایاک و ری” به روی پرده بود و یکسال برای ساخت آن زمان صرف شد بود. تهیه کنندگی و فیلمبرداری این فیلم را نیز مرادی به عهده داشت. پس از این شکست مرادی از صحنه سینما خداحافظی کرد.

پارسفیلم که در این راه کارآزموده شده بود، با جمع آوری عواملی که می توانستند پول ساز باشند دست به تهیه فیلم های جدیدی زد . “مستی عشق” که فیلمنامه اش را “سیامک یاسمی” نوشته و کوشان آن را کارگردانی کرده بود در شهریور ماه ۱۳۳۰ در سینماهای متروپل و هما به نمایش در آمد .

این نخستین فیلم ایرانی بود که از دوربین” آری فلکس” استفاده شد . این دوربین را کوشان در سفری که به آلمان داشت از کمپانی “آری فلکس” خرید. بازیگران این فیلم حسن دانشور، حسین خاکباز، حبیب الله مراد، بهرام سیر، الکساندر بیجانیان و مهدی شبان بودند.

توفیق مادی این فیلم باعث دلگرمی پارسفیلم شد و در نتیجه فیلم بعدی به نام “مادر” را روانه بازار کردند. “مادر” را نیز اسماعیل کوشان کارگردانی و فیلمنامه اش از علی کسمایی است. بازیگران آن خانم ها دلکش، قمرالموک وزیری و آقایان الک بیجانیان، جمشید مهرداد و عبدالله بقایی بودند. استقبال مردم از این اثر خسارت های قبل پارسفیلم را نیز جبران کرد و البته حضور خانم قمرالملوک که از خوانندگان به نام آن زمان بودند و همچنین موضوع فیلم به این اثر رونق بخشید.

“دستکش سفید”، “شکار خانگی”، “خواب های طلایی” و “پریچهر” از جمله فیلم هایی بودند که در این سال ساخته شدند .

رونق در فیلمسازی

در سال ۱۳۳۱ فعالیت سینما و سینماگران بیش از پیش شد. با موفقیت فیلم های فارسی، سینماگران جدیدی وارد این حرفه پولساز شدند. استدیوهای تازه ای به وجود آمدند و فیلمسازی رونق گرفت. “ایران فیلم” که از دو سال پیش به مدیریت “جلیل قدیری” ایجاد شده بود اولین ساخته خود را به نام “ولگرد” به بازار فرستاد. کارگردانی این فیلم را “مهدی رئیس فیروز” به عهده داشت و این اثر یکی از اثرهای شاخص آن دوران است.

دارای مضمونی جدید، از نظر فنی با نقص کمتر و فیلمبرداری آقای بدیع این فیلم را اثری بهتر در زمان خود نشان داد.

استقبال از فیلم ولگرد باعث شد دوازده هفته در سینماهای دیانا و هما نمایشش پا برجا باشد. نقش اصلی ولگرد را آقای ناصر ملک مطیعی ایفا کرد و توانست الگوی فیلم های بعد از خود باشد که معروف ترین آنها “گرداب” و “غفلت” بود که باز هم جناب ملک مطیعی در این فیلم ها حضور داشتند.

دو فیلم استدیو دیانا فیلم، گل نساء و همسر مزاحم فیلم هایی بودند که در این مسیر توانستند فروش نسبتا خوبی داشته باشند.

“دزد عشق” را که پارسفیلم آن را تهیه کرد از دیگر فیلم های آن سال است. دزد عشق که در زمان آتش سوزی استدیوی پارسفیلم مقداری از آن از بین رفت بار دیگر با تغییراتی در فیلمنامه فیلمبرداری شد و به مدت هشت هفته بر روی پرده بود.

در این حادثه گفتنی است زمانی که فیلم دزد عشق که در اکران خصوصی برای بازیگرانش به نمایش درآمده بود برق اتصالی می کند و ایجاد آتش سوزی در آپارات خانه باعث سوختن فیلم های “توفان زندگی، زندانی امیر، شرمسار، مادر و مستی عشق می شود . در این واقعه، کلیه قسمت های فیلمبرداری شده “نادرشاه” از بین رفت و چون ساختن آن هزینه زیادی داشت “نصرت الله محتشم” از بازسازی آن چشم پوشید.

“افسونگر” دومین فیلم پارسفیلم در این سال است و در دو سینمای “هما و دیانا” به نمایش درآمد. و دوازده هفته به روی پرده بود. عجیب ترین قسمت این فیلم ، صحنه یک کاباره بود که در دو نوبت به فاصله یک سال نشان داده شد و در این دو سکانس نه کاباره تغییری کرده بود و نه مشتری ها که درست سال گذشته بر روی همان صندلی ها نشسته بودند. هم زمان با تهیه این فیلم، سینمای جهان دچار تحولات چشمگیری شده بود و تغییرات زیادی را به خود دیده بود اما در ایران این تغییرات یا به کندی صورت می گرفت و یا اساسا در همان درجه درجا می زد. مثلا موضوع این فیلمنامه تکراری، تنها بر پایه دیالوگ فیلم به جلو می رفت و قطع و وصل صحنه ها ابتدایی و یا شاید تنها به تکیه بر خواننده محبوب مردم می توانست بیننده را به سینما بکشاند.

“یک نگاه” فیلم دیگری است که “استدیو فیلم مشرق” آن را ساخت. تهیه کننده اش “محمد بنی سلام” و “هایک کاراکاش” آن را کارگردانی کرد که در همان سانس اول به علت تاریک بودن بعضی از صحنه ها صدای تماشاگران را درآورد. چنان که مدیر سینما مجبور شد فیلم را عوض کند و در سانس دیگری به نمایش بگذارد. و اینها ضعف ها و ناتوانی های فنی در اوایل دهه سی بود.

فیلم های ” یاغی” ، “جدال با شیطان” و “ناکام” از جمله فیلم هایی بودند که به بازار آن روزها عرضه شدند. فیلم “جدال با شیطان” از جمله فیلم هایی بود که صدا و موسیقی آن همزمان روی صفحه ضبط شد و کسی دیگر به جای بازیگر فیلم آواز می خواند . بازیگر در صحنه ای که قرار بود آواز بخواند، فقط دهانش را تکان میداد و خواننده اصلی در گوشه دیگر فیلمبرداری با همراهی ارکستر آهنگ را اجرا می کرد .

فیلمساز دیگری که در این سال به فعالیت خود همچنان ادامه داد پرویز خطیبی بود. او سه فیلم “حاکم یک روزه ، زنده باد خاله و عمر دوباره” را ساخت. این سه فیلم حرف تازه ای نداشتند و از نظر فیلمنامه، بازی، نور و فیلمبرداری دارای نقص فراوان بودند.

گفتنی است که در سال ۱۳۳۱ رقابت خصمانه ای بین تهیه کنندگان فیلم های ۱۶ میلیمتری و ۳۵ میلیمتری وجود داشت که دامنه این دعواها به سالن سینماها نیز کشیده شد. قصد این بود که تماشاگران برای تماشای فیلم های ۱۶ میلیمتری نروند چون این نوع فیلم هاعلاوه بر داشتن هزینه کمتر عوارض کمتری نیز پرداخت میکردند. به همین جهت سازندگان فیلم های ۳۵ میلیمتری به وزارت کشور شکایت کردند. نتیجه شکایت این شد که وزارت کشور به شهرداری دستور داد عوارض فیلم های ۱۶ میلیمتری هم به میزان فیلم های ۳۵ میلیمتری بالا رود. پس از چندی در پی اعتراض سازندگان فیلم های ۱۶ میلیمتری این دستور لغو شد.

موزیکال شدن فیلم ها

از سال ۱۳۳۲ به بعد مضامین تازه ای وارد سینمای ایران شد. با آمدن رقص و آواز در فیلم ها سینماگران زیادی به فکر تغییر در فیلمنامه ها افتادند. به طوری که رقم هفت فیلم ساخته شده در سال ۳۱ به بیست فیلم در سال ۳۲ رسید. البته با فراگیر شدن موزیک و رقص در فیلم ها مفهموم و مضمون بسیاری از فیلم ها نزول یافت و حتی در بی مناسب ترین فیلم ها هم از صحنه های رقص استفاده می شد. مثلا از خانم مهوش در بسیاری از اثرها استفاده می شد برای اینکه آمار فروش فیلم ها بالاتر رود. در بعضی سینما ها کار از این هم فرارتر می رفت. مثلا در نمایش یک فیلم امریکایی یا اروپایی، فیلم قطع می شد یک پرده از رقص و آواز خانم مهوش نشان داده می شد و مجددا فیلم به نمایش در می آمد.

وقتی مهوش در یک حادثه رانندگی کشته شد استدیوی “عصر طلایی” از مردم نظر خواهی کرد که آیا در فیلم “گل گمشده” از رقص و آواز مهوش در فیلم استفاده کند یا خیر؟ جواب مردم مثبت بود و این گواه از گرایش و سلیقه مردم به سمت این نوع فیلم ها بود. در سال های بعد خانم ها جمیله، نادیا و طاووس پا به عرصه گذاشتند.

اهمیت این نوع فیلم ها، فیلمسازان را بر آن داشت تا صحنه های رقص را در کاباره رنگی نشان دهند و به همین سبب فیلم ها به صورت نیمه رنگی نمایش داده می شدند.

آواز خواندن در فیلم ها را، سینمای ایران از سینمای هند برداشت کرد. بازیگران به هر بهانه ای زیر آواز می زدند و حرف هایشان چه شاد و چه غمگین را لب می زدند، تا بعدا دیگران به جایشان بخوانند. به ویژه شکل اجرای این آواز خوانی ها از فیلم های هندی تقلید می شد. بازیگران در میان گل ها می دویدند، دست در دست هم می چرخیدند، از پشت درخت ها و بوته ها سرک می کشیدند.

در سال ۱۳۳۲ تعدادی استدیوی جدید به وجود آمدند و چند تهیه کننده که فاقد استدیو بودند فیلم هایی را به بازار فرستادند. گرداب یکی از این فیلم هاست که “هوشنگ محبوبیان” آن را در پارسفیلم تهیه کرد. نویسنده و کارگردان آن “حسن خردمند” بود و ناصر ملک مطیعی، مهین دیهیم، هوشنگ بهشتی، زینت نوری، عبدالله بقایی، قدکچیان و منوچهر شفیعی در آن بازی داشتند.

گرداب اولین فیلم تمام رنگی ایرانی است. داستان فیلم گرداب با دوربین “اوریکون” فیلمبرداری شد و چون لابراتور رنگی در ایران نبود به امریکا فرستاده شد که به طریقه “ایستمن کالر” چاپ شود. ولی نقل است که این فیلم به دلیل تیرگی فراوان رنگی به نظر نمی رسید. گرداب تنها یک کپی داشت.

در همین سال “خلیل زرمند یلی” فیلم “چهره آشنا” را در استدیوی پارسفیلم تهیه کرد. این اثر را نیز حسن خردمند کارگردانی و نویسندگی آن را به عهده داشت. ۵ هفته بر روی پرده سینماهای پارک و متروپل بود، بیشتر آهنگ های این فیلم از رادیو گرفته شده بود. “چهره آشنا” بار دیگر در آذر ۱۳۳۸ با تغییراتی در سه سینمای ایران به نمایش گذاشته شد اما با استقبال رو به رو نشد. تغییرات آن اضافه کردن آواز شهین، آفت، ویگن و نشان دادن مقبره داریوش رفیعی و نواختن ترانه گلنار او بود. کسانی که این فیلم را در آن روزها می دیدند از سقوط یک کامیون به دره و آتش گرفتن آن و جذابیتش حرف می زدند اما نمی دانستند کارگردان این صحنه را از یک فیلم خارجی بریده و به فیلم اضافه کرد است.

در استدیوی “ایران نو فیلم”، مهندس منصور مبینی فیلمی به نام اشتباه را رونه بازار کرد. اشتباه را امیر قاسمی فیلمبرداری کردو مهین دیهیم، آذر بختیاری، احمدی نیا، بزرگی نیا و صدر زاده آن را بازی کردند. بیش از دو هفته بر روی پرده نماند و مهندس مبینی را با ورشکستگی رو به رو کرد.

فیلم های “گناهکار، میهن پرست، لغزش، محکوم بی گناه، دختر سر راهی، پیوند زندگی و گمگشته از جمله فیلم هایی بودند که تماشاگرها برای دیدنشان به سینما رفتند…

استدیو “عصر طلایی” که در سال ۱۳۳۰ به وسیله “عزت االه کردوانی” تاسیس شده بود و تنها کارش دوبله کردن فیلم های خارجی بود با فیلم “مشهدی عباد” کارهای خود را گسترش داد. داستان این فیلم را “صمد صباحی” از اثر معروف “عزیز حاجی بیگوف” و تعدادی از صحنه های آن را از فیلمی به همین نام که در باکو ساخته شده بود اقتباس کرد . “مشهدی عباد” از فیلم های پر خرج و پر هزینه آن دوران بود. رهبر ارکستر این فیلم “عادل آخوند زاد ” بود که ارکستر ترکی او در آن دوران هواخواه و طرفدار زیادی داشت و طراحی رقص ها را نیز “بهمن حیدرزاده” انجام داد. نمایشنامه مشهدی عباد بارها در ایران به روی صحنه رفت و به خاطر قصه و آهنگ های شرقی اش مورد اقبال عموم قرار گرفته بود و این یکی از دلایل مهم موفقیت و فروش این فیلم بود و ده هفته در سینما نمایش داده شد. “نوری حبیب” با تجربه ای که از کارهای قبلی خود به دست آورده بود تصویر برداری خوبی دراین اثر از خود به جای گذاشت.

صفحات


ساخت وبلاگ جدید رایگان وی آهنگ مشاور گروپ دکتر ذهن خرید بک لینک از همه بلاگ
بستن تبلیغات [X]